وبسایت رسمی برنامه نود - نگاهی خواهیم داشت به مشهور ترین نقل قول های برایان کلاف فقید، یکی از بزرگ ترین و جنجالی ترین مربیان تاریخ فوتبال بریتانیا
به گزارش وبسایت نود، برایان کلاف یکی از نام های اسطوره ای در تاریخ فوتبال انگلستان است. او علاوه بر موفقیت های معجزه وار در عرصه مربیگری با باشگاه هایی نه چندان بزرگ همچون ناتینگام فارست، شخصیت فردی خاصی داشت که به همین دلیل، همواره مورد توجه رسانه ها بود. یک انسان خوش صحبت، شوخ طبع، کاریزماتیک، مغرور، جسور و یک مربی افسانه ای که هیچ بازیکنی جرأت نداشت جلوی او، نفس بکشد چه رسد به این که علیه وی موضع بگیرد.
برایان کلاف که انگلیسی ها به او لقب «پیرمرد پر ادعا» را داده اند، پر از حرف و حدیث، اتفاقات جالب و داستان بود. کتاب های زیادی درباره وی نوشته شده و در محافل فوتبال، دارای موافقان و مخالفان زیادی است. برخی از او تقدیر کرده و وی را بزرگ ترین مربی تاریخ می دانند، برخی دیگر نیز شخصیت عجیبش را دستمایه طنز قرار داده و حتی از او به عنوان نماد «لمپنیسم» یاد می کنند.
برای شناختن برایان کلاف باید به کتاب هایی مراجعه کنید که درباره وی نوشته شده و تعدادش به حدود 20 جلد می رسد! همان مردی که ادعا می کرد فرانک سیناترا به ملاقاتش آمده، همان مردی که ادعا می کرد هر وقت به لیورپول رفتید، چای نخورید زیرا لیورپولی ها چیز خورتان می کنند! همان مردی که با راکت اسکواش، مدیر برنامه های پیتر شیلتون را کتک زنان از دفتر کار خود بیرون کرد. همان مردی که برای شنیدن خاطراتش، ساعت ها باید از استیوارت پیرس و آرچی گمیل وقت بگیرید.
خالی از لطف نیست که با برخی از مشهور ترین نقل قول هایش آشنا شوید، نقل قول هایی که نحوه نگرش او به فوتبال و زندگی را نشان می دهد. نقل قول هایی که از فرانک سیناترا تا ویکتوریا بکام را شامل می شود!
درباره دیوید بکام:
بکام؟ همسرش نمی تواند آواز بخواند و آرایشگر خودش نیز، نمی تواند اصلاح کند!
وقتی درباره موفقیت های شخصی اش صحبت می کرد:
من نمی خواهم بگویم که بهترین مدیر در شغل خودم هستم اما من نفر اول هستم!
وقتی درباره اهمیت پاس دادن توپ با پا و عدم استفاده از پاس های هوایی صحبت می کرد:
اگر خدا می خواست که ما روی ابرها بازی کنیم، حتماً همان جا هم چمن قرار می داد!
وقتی درباره مراقبت از استعداد جوان تیمش روی کین صحبت می کرد:
وقتی یک مرتبه به روی ضربه زدم، او از جا برخاست و به همین دلیل نتوانستم ضربه محکم تری به او بزنم!
وقتی درباره بازیکن هایی صحبت می کرد که با ایده های او موافق نبودند:
من با آنها 20 دقیقه صحبت می کنم. سپس، همگی با هم تصمیم می گیریم که من درست می گویم!
وقتی که درباره حذف تیم ملی انگلیس از یورو 2000 صحبت می کرد:
بازیکن های تیم، مسابقه را باختند و نه تاکتیک را. برخی از افراد که هنوز نمی دانند چطور باید بردهای دومینویی به دست آورد، صحبت های چرندی را درباره تاکتیک مطرح می کنند.
وقتی که برای سر الکس فرگوسن کُرکُری می خواند و عدم قهرمانی او در دو جام اروپایی پیاپی را به سُخره می گرفت:
با وجود همه دلاوری ها، افتخارات و موفقیت های او، باید بگویم که هرگز نتوانست به چیزی دست یابد که من، دو تای آن را دارم. البته منظور من ... نیست! (غیر قابل ترجمه)
وقتی درباره هجوم بازیکن های خارجی به فوتبال انگلیس صحبت می کرد:
من حتی نمی توانم اسپاگتی را تلفظ کنم چه برسد به این که به زبان ایتالیایی صحبت کنم. چطور باید به یک بازیکن ایتالیایی بگویم که توپ را بگیر؟ ممکن است طوری بگویم که او به جای توپ، مرا چنگ بگیرد.
وقتی درباره مدل موی دم اسبی دیوید سیمن صحبت می کرد:
سیمن یک مرد جوان و خوش تیپ است اما اغلب زمان خود را جلوی آینه تلف می کند و نه در جلوی توپ! شما با این مدل مو نمی توانید از دروازه محافظت کنید.
واکنش کلاف در مورد شایعاتی که پیرامون نامزدی وی برای دریافت عنوان شوالیه شنیده می شد:
گمان کنم که عامل پخش این شایعه، همسایه بغلی من بوده است چون او فکر می کند که اگر من به چنین مقامی برسم، حتماً از این محله خواهم رفت!
پس از عمل پیوند کلیه که جان کلاف را نجات داد، یک جمله ماندگار گفت:
وقتی که از دنیا رفتم، برای من گل نفرستید. اگر مرا دوست دارید، وقتی که زنده هستم برایم (گل) بفرستید!
وقتی که بازیکن مو قشنگ تیم هارتلپول را نصیحت می کرد:
صاف بایست، شانه هایت را صاف کن، موهایت را هم کوتاه کن!
وقتی که ترور فرانسیس در اوج جوانی مشغول خودنمایی با جایزه اش بود و کلاف شروع به نصیحت او کرد:
دست هایت را از جیبت در بیاور!
وقتی که به پخش بیش از حد فوتبال از تلویزیون معترض بود:
کسی نمی خواهد که هر شب و دو مرتبه در یکشنبه، roast beef و Yorkshire (غذاهای بومی بریتانیا) بخورد!
اشاره به برایان رایس بازیکن سابق ناتینگام فارست:
من نمی گویم که او لاغر و رنگ پریده است اما خدمتکار هتل که داخل اتاق می آمد و پرده ها را می کشید و رختخواب را مرتب می کرد، او را نمی دید!
وقتی کلافی درباره فوتبال بانوان صحبت می کرد:
من دوست دارم که خانمم مظهر زنانگی باشد نه این که تکل لغزشی برود و سر تا پایش با گِل پوشانده شود!
در واکنش به ضربه کونگ فوی اریک کانتونا به تماشاگر کریستال پالاس:
اگر جای آن تماشاگر بودم، ...! (غیر قابل ترجمه)
وقتی محمد علی (کلی) بوکسور افسانه ای در سال های دهه 1970 میلادی، یک پیغام ویدئویی برای برایان کلاف سرمربی وقت داربی کانتی ضبط کرد و خطاب به کلاف گفت:
یک آقایی در لندن هست که برایان نامیده می شود، برایان کلاف! بازیکن فوتبال یا حالا هر چیز! من در اندونزی شنیدم که این آقا حرف زیادی زده است. او می گوید که یک محمد علی دیگر وجود دارد. فقط یک محمد علی وجود دارد. من حرف های خودم را زدم. از این چیزها هم زیاد دیده ام. همین الان تمامش کن کلاف!
وقتی که منچستر یونایتد ترجیح داد از جام حذفی کنار برود تا در مسابقات قهرمانی باشگاه های جهان در برزیل شرکت کند:
منچستر یونایتد در برزیل؟ امیدوارم که آنها اسهال خونی بگیرند!
در واکنش به تعداد بالای بازیکن فرانسوی در آرسنال:
شرط می بندم که تا چند ماه آینده، در رختکن آنها، بوی سیر بیشتر از بوی روغن طبی (روغن التیام درد) است!
وقتی که ویکتوریا بکام یک چمدان حاوی 14 جفت کفش را گم کرد:
کدام جهنم دره ای می خواست برود که 14 جفت کفش با خود می بُرد؟ من در تمام عمرم، 14 جفت کفش نداشتم!
وقتی در مورد دستاوردهای زندگی اش صحبت می کرد:
شهر رم در یک روز ساخته نشد چون من در آنجا نبودم!
وقتی که درباره لقب خویش یعنی «پیرمرد پر ادعا» صحبت می کرد:
دلیلی وجود دارد که من پر ادعا و مغرور شده ام. فکر می کنم همه افرادی که مورد توجه عموم هستند، چنین ویژگی داشته باشند. من فقط به این دلیل، خودم را پر ادعا می نامم تا به خویش یادآوری کنم که نباید چنین باشم!
در واکنش به انتخاب اسون گوران اریکسون به سرمربیگری تیم ملی انگلیس:
حداقل باید یک مربی را برای انگلیس انتخاب می کردند که انگلیسی را بهتر از بازیکن ها صحبت کند!
در واکنش به عدم انتخاب مارتین اونیل به عنوان سرمربی انگلیس و در طعنه به انتخاب اریکسون:
اگر او یک انگلیسی یا سوئدی بود، حتماً مربی انگلیس می شد!
پس از باخت ناتینگام فارست در مرحله نیمه نهایی جام یوفا 1984 مقابل اندرلخت:
آن یک بازی قلابی بود و او یک داور قلابی! ما می توانستیم و می بایست قهرمان این تورنمنت می شدیم.
درباره اخراج تعداد زیادی از مربیان در فوتبال:
اگر رئیس باشگاهی اقدام به اخراج یک مربی بکند که خودش از ابتدا وی را منصوب کرده، پس آن رئیس باشگاه هم باید برود.
واکنش کلاف به اولین فصل حضور دیوید پلات به عنوان مربی ناتینگام فارست:
او بیشتر از آن چیزی که تصور می شد، مربیگری فوتبال را آموخته است. برخی از افراد فکر می کنند که شما می توانید کفش های فوتبال را آویزان کرده و بلافاصله کت و شلوار بپوشید. (منظور مربیگری است)
ناتینگام فارست تحت هدایت برایان کلاف به رکورد 42 بازی بدون باخت دست یافت ولی این رکورد پس از 26 سال توسط آرسنال در سال 2004 شکسته شد. واکنش کلافی چنین بود:
باید اعتراف کنم که آنها توانستند به خوبی ما باشند. آنها بسیار عالی هستند. اما این موفقیت به دل کسی نچسبید چون هیچ کس آرسنال را دوست ندارد! البته که دلیلش، حضور یک مرد فرانسوی در این تیم است و هیچ گاه انگلیسی ها از فرانسوی جماعت خوششان نمی آید! او یک مربی درجه یک است!
در واکنش به پرسشی درباره این که آیا از مربیگری استعفاء می دهد یا خیر:
استعفاء برای نخست وزیرها است و گرفتاری هایی که دارند، نه برای من!
درباره سبک بازی تیمش می گفت:
من یک کمی ایده آل گرا هستم. من به جن اعتقاد دارم و این طرز نگاه من است.
کلافی درباره مربیگری فوتبال می گفت:
تیم های خوب توسط مربیان بزرگ ساخته می شود، هرگز یک تیم نمی تواند یک مربی بسازد!
درباره دان رِوی بازیکن کریستال پالاس می گفت:
او بازیکن خیلی مستعدی است ولی اصلاً از ریختش خوشم نمی آید!
وقتی که به کلاف گفته شد که استیوارت پیرس به علت ضربه ای که در بازی خورده، دچار فراموشی موقت شده بود و حتی نام خودش را به یاد نمی آورد. پاسخ کلاف:
به او بگویید نام تو پله است و در 10 دقیقه آخر بازی، در خط حمله بازی می کند!
درباره قانون آفساید (قانونی که می گوید اگر بازیکنی در جریان بازی دخالت نداشت، نباید آفساید او را گرفت):
بازیکنی که در جریان بازی دخالت نداشته باشد؟ اگر چنین بازیکنی داشتم، هرگز به او حقوق نمی دادم!
درباره همسرش باربارا که تا لحظه مرگ، یک همسر وفادار برای او بود:
ملاقات با باربارا، بهترین اتفاق زندگی ام بود.
دوست دارید پس از مرگ، چگونه از شما یاد شود؟
من سنگ قبری که تاریخچه زندگی ام روی آن حک شده و چیزهایی از این قبیل نمی خواهم. فقط امیدوارم که پس از مرگ، بعضی از آدم ها مرا دوست داشته باشند.
برایان کلاف داستان های زیادی دارد و باز هم از او خواهیم نوشت.
4464