نوید استادرحیمی- در این زمستان سرد و نحس که گاهی گداخته های آتش می شود و به جان پلاسکو و آتش نشان هایمان می افتد و اندکی بعد، سیل می شود و سیستانی هایمان را بی خانمان می کند و کمی بعدتر خودش را به هیبت کولاک و بهمن در می آورد و کردهایمان را عاصی می کند و سر آخر، گرد و غبار می شود و نفس جنوبی هایمان را به شماره می اندازد؛ حالا شاید فرا رسیدن جشنواره فجرو تماشای چند فیلم خوب، موهبت یا شاید دل خوش کنکی باشد، مسکن وار، برای اینکه چند روز هم که شده خودمان را به آن راه بزنیم و خیال کنیم حالمان خوب است. چه عیبی دارد چند روز هم ما وسوفی و دیوانه باشیم.
ما فوتبالی ها باید فوتبالی بنویسیم و اگرغیر از این باشد، سد معبر به حساب می آییم پس سینمایی ها ما را ببخشند که برای تبریک ساده گفتن هم باید دست به دامن توپ و دروازه و مستطیل سبز شویم.
القصه. بهمن ماه در این دو سال اخیر برای ما عشق فوتبال ها چندان خوب نبوده است. آن از دو سال پیش که تیم ملی در استرالیا زورش به عراق نرسید و آن هم از ۹۴، که امیدها نتوانستند المپیکی شوند و ماجرای گزارش کمیسیون اصل ۹۰ هم به آن اضافه شد و قص علی هذا. حالا منتظریم تا ببینیم در لا به لای جشنواره سی و پنجم هنر هفتمی ها، چه غنیمتی در این آشفته بازار گیر ما فوتبالی ها می آید.
دی ماه که به دعوای کی روش و برانکو شروع وختم شد. دعوایی که کسی پیدا نشد مادری کند و در این ایام که پشت دروازه بهشت ریو هستیم؛ قائله را ختم به خیر کند واسرافیل وار، در صور این جنگ دو سر باخت بدمد. حالا دوباره همه چیز مسکوت و لاینحل باقی مانده تا ببینیم دوباره چه زمانی، سر بر آورد و آتش بکشد به جان بی جان این فوتبال مظلوم؛ کسی چه می داند شاید بیست و یک روز بعد. شاید یک ماه بعد...
بگذریم. بهمن از راه رسید. لیگ در یازدهمین ماه سال، تابستان داغی شده است. مسابقات کمی رنگ و بوی جذابیت به خودش گرفته است. پرسپولیس و کمی بعد تر تراکتور گوی سبقت را از بقیه ربوده اند و قرار است هفته بعد در یک روز به خصوص به مصاف هم بروند تا ببینیم در جنگ رو در روی برانکو و قلعه نویی، کدام رگ خواب دیگری را بهتر بلد است و می تواند جام لیگ شانزدهم را از آن خود کند.
در همین شیش و بش سرخ های تهران و تبریز از حال و هوای استقلال بگوییم که برای خودش کمدی انسانی است. سوء مدیریت بلای خانمان سوز آبی ها شده آن هم در روزهایی که تازه تیم علی منصور، از انزوا در آمده و یال و کوپالش نمایان شده است. جوان های بنزین سبزی، آقای فرشینگ، نه به سرعت فراری اما سلانه سلانه، خودشان را به دیدار با السد و پس از آن به دربی بزرگ پایتخت می رسانند البته اگر این چراغ های نا تمام خارج از مستطیل سبزبه آنها اجازه حرکت بدون دغدغه بدهند. امان از این مدیرانی که معلوم نیست از کجا آمده اند و آمدنشان بهر چه بود. اینهایی که در خانه های ویلاییشان هستند و مشخص نیست درگیر کدام ماجرای نیمرزی اند. مدیرانی که اینقدر از ماجرا و از فوتبال پرت هستند که از الان به دنبال عکس انداختن با ژاوی هستند و تازه اگر ازشان بپرسید او اهل کجاست می گویند ایتالیا ایتالیا.
بله. در فوتبال ما شورای شهری برپاست. همه یک ترامپ پنهان دارند که فعلا برای بعضی از آنها، دچار ماه گرفتگی شده است و به همین زودی ها نمایانش می کنند. دسته دیگر هم به سان قاتل اهلی، دامن گیر شده اند.اینها می آیند و می روند. بدون تاریخ، بدون امضا. عده ای هم که در این بین می توانند کاری کنند پشت دیوار سکوت سنگرگرفته اند و در وسط رینگ خبری ازشان نیست.
در زمستان امسال و در همین بهمن ماه صحبت از فوتبالیست های قلیانی و سیگاری به میان آمد. فوتبالیستهایی که زیر سقف دودی خانه های اعیانی شان اینقدر می کشند که احساس خفه گی بهشان دست می دهد. فوتبالیست های که از یک کام و دو کام به دیوید بکام رسیدند.
آمار داده اند۹۰ درصد از بازیکنان، تفننی هم که شده مصرف می کنند اما وقتی از مسئولین تیمهای لیگ برتری بپرسید می گویند در تیم ما از این خبرها نیست و ما اصلا مشکلی نداریم. مشکل مالی هم به کل نداشتیم و نداریم. پول ها همه طبق قرار پرداخت شده و فقط به یک کارگر ساده نیازمندیم.
آخر آباجان، ببخشید آقاجان! چرا چیزی می گویید که تا آئورت ما هم به درد بیاید. چرا نمی گذارید بدون دغدغه یک تبریک ساده به سینمایی ها بگوییم. دوستان جان! سینمایی ها، از این ده روز لذت ببرید و به فکر ما نباشید. ما عادت داریم به خوب، بد، جلف بودن.
پی نوشت: متاسفانه به دلیل پاره ای از مشکلات از به کار بردن اسامی سارا و آیدا و نگار و نرگس و آذر معذوریم. مقصر هم شماره ۱۷ سهیلا بود. از کارگردان های محترم هم عاجزانه خواستاریم زین پس از اسم هایی چون کامبیز، بیژن، هوشنگ و امثالهم به جای اسامی بالا استفاده کنند که پاره ای از مشکلات دامن گیر ما نباشد و پای گشت ارشاد هم این وسط باز نشود.