پرده اول: مثل مراسم تدفین آنها هفتاد و دو ساعت پیش سوتهامپتون را در خانه اش طی نبرد جام حذفی 5-0 له کرده بودند؛ ولی عقربه که روی دقیقه 13 قرار گرفت دو گل طی سه دقیقه از واتفورد کوچک خورده بودند. آرسن ونگر دومین جلسه محرومیت همراهی تیمش را سپری می کرد. آن بالا روی سکوها نشسته بود و نمایش بی فرجام مردانش را پی می گرفت. شکست برابر والتر ماتزاری را، شکست از تیمی که چند روز پیش در جام حذفی از میلوال شکست خورده بود را. ماتزاری شکست 3-1 خانگی در نیم فصل اول را جبران کرده بود، آن هم در ورزشگاه امارات، آن هم برابر چشمان طرفداران آرسنال. واتفورد پس از 29 سال - از آوریل 1988 - توپچی ها را در لیگ شکست داده بود. ونگر می دانست مردانش در نیمه اول ترسو بودند و بی شخصیت. می دانست مثل زامبی ها بازی کرده و سرانجام 2-1 زانو زده بودند. سوت پایان یادآور مراسم تدفین بود. نتیجه تلخی برای آرسنال، ولی نه چندان غیرمنتظره.
پرده دوم: نیمکت رنگ پریده نبرد با چلسی در راه است؛ ولی همه می دانند حتی پیروزی برای آبی پوش های صدرنشین هم برای آرسنال مترادف با نوید قهرمانی لیگ نخواهد شد. چلسی در ادامه راه امتیازاتی را از دست خواهد داد؛ ولی تیمی که می خواهد قهرمان شود، باید در 11 تا 13 بازی از 15 نبرد پیش رو را با پیروزی سپری کند؛ در حالی که ونگر برای نبرد با چلسی هم با مصدومیت رمزی و کازورلا در میانه میدانش، با کمبود بازیکن روبه رو شده... ولی چرا نیمکت آسنال لاغر شده و نحیف؟ چرا زوج کاکلین - رمزی برابر واتفورد حمایتی از خط دفاع نکردند و جان کندن آرسنال یادآور دریافت سه گل از بورنموث تلاش برای کسب نتیجه تساوی شد؟ وقتی رمزی پس از فقط 19 دقیقه با پای درد گرفته اش بیرون می رفت، گروهی از طرفداران آرسنال دست می زدند و هو می کردند. گل دوم برگرفته از اهمال او برابر کاپو با از دست دادن توپ وسط زمین بود. رمزی که حتی به تعقیب کاپو هم نپرداخت و کمی بعد دروازه باز شده پتر چک را نگاه می کرد. لحن خرده گیرانه چک پس از بازی بازتابنده همه چیز بود. ولی رمزی فقط تکه کوچکی از توده یخ آرسنالی زیر آب است و میان هجده بازیکن اصلی تیم، احتمالا هفت تن مورد تایید طرفداران هستند: چک، بلرین، مصطفی، کوشینلی، اوزیل، ایوابی، پرز و سانچز. برای آنها سایرین در صف متوسط ها جای دارند. همان هایی که در هر پنج بازی فقط یک بار نمایشی در خور اعتبار پیراهن آرسنال ارائه می دهند. برای همان هایی که پرسش های بی پاسخ مانده را تکرار می کنند و تکرار. محض نمونه: چرا ونگر پس از یک دهه نتوانسته جای خالی شده تیری آنری را پر کند؟ مگر آلکس فرگوسن پس از اندی کول و دوایت یورک مهاجمانی مثل فن نیستلروی، رونی و رونالدو را به رخ نکشید؟ چرا خط میانی یونایتد پس از رفتن کانتونا و بعدها با جدایی بکام و روی کین نزول نکرد؟
پرده سوم: فرهنگ متوسط گرایی ونگر پس از شکست از واتفورد جمله "بازیکنانم از نظر ذهنی آماده نبودند" را بر زبان آورد. همان جمله ای که با کمی تغییر پس از شکست از لیورپول و تساوی با کریستال پالاس و سقوط برابر اورتون بر زبان آورده بود. حقیقت این بود که بازیکنان او برابر سوتهامپتون و سوانسی در لیگ هم به این ورطه سقوط کرده بودند و حقیقت بزرگ تر این که آرسنال پس از سال 2008 – و رفتن لمان، کولو توره، گالاس، آنری، لیونگبرگ، فابرگاس و آدبایور - نشانی از تیم جنگجویی با قدرت ذهنی بالا نداشته. ناتوانی ونگر در انگیزش بازیکنانش در همین فصل - برخلاف پوچتینو در تاتنهام و کونته در چلسی - بارها زیر ذره بین رفته. این که بازیکنان کنونی آرسنال نه رویکرد مبارزه جویانه دوران تونی آدامز را داشته اند و نه کمال گرایی عصر تیری آنری را. مدتها است تحلیل گران انگلیسی آرسنال را با قناعتش به فرهنگ " دوم و سوم بودن" تعریف می کنند. این که آرسنال با ونگر با قرار گرفتن در صف چهار تیم اول جدول طی بیست سال تداوم داشته؛ ولی این تداوم برای قهرمانی نبوده و بازیکنان ونگر به این فرهنگ خو گرفته اند.
پرده چهارم: تاریخ آرسنال حالا خیلی ها پرسش های نیشداری مطرح می کنند: "آیا به راستی ونگر بود که از آرسنال یک باشگاه موفق امروزی بزرگ ساخت؟ آیا بازیکنان جوان فقط در آرسنال او اوج گرفتند ؟"... همان ها پاسخ می دهند "خیر" و می گویند آرسنال تا پنج سال پیش از ورود ونگر هم باشگاه بزرگی بود. همان تیمی که با جرج گراهام سال 1991 قهرمان لیگ شد، سال 1993 هم جام اتحادیه و هم جام حذفی را بالا برد و سال 1994 جام در جام اروپا را به چنگ آورد. همان تیمی که بسیاری از بازیکنانش از آکادمی باشگاه آمده بودند. همان تیمی که ونگر در بدو ورودش پایه های امپراطوری خود را بر آنها بنا نهاد: دیوید سیمن درون دروازه، لی دیکسون، تونی آدامز، مارتین کیون و نایجل وینتربرن در دفاع، پل مرسون و ری پارلور در خط میانی، یان رایت در خط حمله... آنها می گویند که نمی توان تاریخ آرسنال را در ونگر خلاصه کرد، نه نمی توان.
پرده پنجم: رفتن و ماندن آرسن مروری بر شعارها، جمله ها، بیانیه ها و مقاله های نوشته شده روزهای اخیر درباره آرسنال یا ترکیب "ونگر باید برود" را داشته و یا "زمان رفتن فرا رسیده". می گویند آغاز "عصر پس از ونگر هر چه زودتر، چه بهتر". گروهی هم به طعنه می گویند " مگر انگلیسی ها رای به خروج از اتحادیه اروپا نداده اند؟ بنابراین آرسنالی ها هم می توانند از "Brexit / برگزیت" به " Wexit / وگزیت" - به مفهوم کنار گذاشتن ونگر - روی آورند... رویکرد صریح ضد ونگری از فصل پیش نهادینه شد. از فصلی که آرسنال فرصت طلایی نزول بزرگان را از کف داد و به تماشای قهرمانی لسترسیتی نشست. ونگر کماکان محبوب هیئت مدیره باشگاه باقی مانده و همان مربی است که توازن مالی باشگاه را به صورت خارق العاده ای حفظ کرده؛ ولی گروه پرشماری از طرفداران آرسنال، فتح دو جام حذفی طی دوازده سال را برای باشگاهی که سومین باشگاه ثروتمند انگلیس است و هفتمین باشگاه متمول اروپا، کوچک می خوانند و حقیر. می گویند نیمی از مربیان لیگ برتر با این ثروت و این بازیکنان به همین نتایج دست خواهند یافت. می گویند حتی روس های نشسته در استمفورد بریج هم تحمل متوسط گرایی را نداشته و از کنار گذاشتن مورینیو و آنچلوتی بیمی به دل راه نداده اند. می گویند ونگر شبیه گربه خانگی ملوسی میان ببرهای خشمگین شده. گربه ای که تحلیلش "چگونه باختیم؟" شده تا "چگونه ببریم؟" مربی که تیم هایش روزآمد نشده اند و در 67 سالگی از رویای قهرمانی لیگ دور شده و دورتر.
حمیدرضا صدر
از همین نویسنده بخوانید:
لیورپول و کلوپ: ژانویه عذاب آور
از رونی تا رونالدو: مسیر موازی پسران فرگوسن
از قلیچ خانی و هاشمی نسب تا سرجیو راموس: دست دادن با آتش
رونالدو برزیلی یا رونالدو پرتغالی؟
جام جهانی 48 تیمی: معما، پرسش و دلار
از اوفارل تا کیروش: همان شهرزاد قصهگو
بازگشت یاپ استام به منچستر: داغ آن وداع تلخ
یوونتوس: همان بالا با یک علامت سوال
قربانگاه والنسیا، نفرین خفاشها
فوتبال سال 2016؛ ده پرده از زندگی و مرگ
آیا یونایتد و مورینیو سرانجام به جاده اصلی بازگشتهاند؟
آقای گل محجوب؛ از سیلی عبده تا مرگ در استکهلم
از چلسی تا آرسنال، از آنتونیو تا آرسن
لیونل مسی 2016: هم شیرین شیرین؛ هم تلخ تلخ
یادداشت ویژه حمیدرضا صدر برای برنده توپ طلا؛ رونالدو: رنج به علاوه سرمستی
گواردیولا در باتلاق انگلیسی
میلان: مشت آهنین درون مخمل راه راه
ردبول، نوشابه منفور بوندسلیگاست!
هفته چهاردهم لیگ برتر: باران آنها را برد
ال کلاسیکو 232 : کسالت آمیخته به جادوی صد
هفته سیزده لیگ برتر: کونته آن بالا و مورینیو این پایین
تا 41 سالگی در برنابئو؛ کریستیانو میتواند؟
با این بارسلونا چه باید کرد؟
رئال به روایت زیدان: بی های و هوی، بی زرق و برق
هفته دوازده لیگ برتر: نه، تو دیگه خاص نیستی!
استیون جرارد: تاریخ تو را به کدام سو خواهد برد؟
وداع با منصور پورحیدری؛ آن چروکهای عمیق