به گزارش "ورزش سه"، او بازگشته، ولی نه در جامه همیشگی اش، نه با پیراهن رئال، نه درون سنگری که سال ها از آن دفاع می کرد او با پورتو بازگشته. در لیگ قهرمانان طی مصاف با یوونتوس.ایکر کاسیاس طی سال های 12-2007 کنار بوفون، پتر چک، ادوین فن درسار یکی از بهترین ها بود و برای خیلی ها احتمالا بهترین (نوئر به نسل پس از آنها تعلق داشت). بازگشت او آن روز را به یاد می آورد. ساعت ده صبح یکشنبه دوازده جولای 2014 را. آن وداع پر آب و تب و پر سوز و گداز را همان روزی که کاسیاس، کاپیتان رئال و کاپیتان تیم ملی اسپانیا، با چشمان خیسش برابر دوربین ها نشست. نشست و خداحافظی کرد. تنها، تنها، تنها. در استادیومی بدون تماشاگر، بدون جام ها، بدون مدال ها، بدون فیلم ها، بدون عکس ها. خالی، خالی، خالی... او 725 بار با پیراهن رئال به میدان رفته بود. همه قله ها را فتح کرده بود، ولی از "پایان خوش" خبری نبود. از دسته گل، بردوش نشاندن و هورا کشیدن خبری نبود، نه خبری نبود.
کاسیاس آن روز 34 ساله بود و بیست و پنج سالی را در برنابئو سپری کرده بود، یک ربع قرن را. همیشه گفته بود تا آخرین روز زندگی ورزشی اش در رئال خواهد ماند و دستکش هایش را همان جا خواهد آویخت. ولی قصه جور دیگری پیش رفته بود. قصه عوض شده بود. قصه تلخ شده بود، خیلی تلخ. شرایط جوری پیش رفته بود که رئال او را نمی خواست، در حالی که همه چیز تا پیش از ورود ژوزه مورینیو خیال انگیز بود و سرشار از عشق دو طرفه. ولی ژوزه وارد شد و "ایکر مقدس" تدریجا در منگنه قرار گرفت. خیلی ها تلاش کردند پیوند کاسیاس و رئال گسسته نشود، ولی رفت و آمدها به بن بست رسیدند و ایکر چاره ای جز رفتن نداشت. والدینش فلورنتینو پرس را برای تسلیم شدن برابر گروهی از طرفداران نکوهش کردند. آنها پرس را متهم کردند از 2010 به بعد زمینه سازی کنار گذاشتن کاسیاس را دنبال کرده، طرح نابودی ایکر را. ولی چیزی تغییر نمی کرد، هیچ چیز.
"ایکر مقدس" در آن صبح دوازده جولای 2014 یکه و تنها آمد. یکه و تنها حرف زد و یکه و تنها هم برنابئو را ترک کرد. چند نفری از طرفدارانش بیرون برنابئو جمع شده بودند، ولی سکوهای برنابئو خالی بودند. همان زمان سایر رئالی ها سوار بر هواپیما به سوی استرالیا می رفتند. آن روز نشانی از فلورنتینو پرس و از مدیران باشگاه کنار کاسیاس نبود. او پشت میز مصاحبه نشست. دوربین ها محاصره اش کردند: کلیک، کلیک، کلیک... بیانیه اش را درآورد و گلویش را صاف کرد "...خب... اول از هر چیزی سپاسگزارم". مکث و باز هم مکث. تلاش کرد جمله اش را ادامه دهد، تلاش کرد جلوی اشک هایش را بگیرد "... به شما گفته بودم اولین عکس هایی که امروز می گیرید به دردتان نخواهد خورد". اشک هایش سرازیر شدند. سکوت. اشک گونه چند عکاس را هم خیس کرد. او ادامه داد "... ببینید باید این متن را بخوانم".
این بار شروع کرد به خواندن. آرام تر. محزون تر. متنش را خواند. خواند و بلند شد. بلند شد و رفت. او همان کاپیتان رئال بود که پنجاه و هشت روز جام قهرمانی لیگ قهرمانان 2014 را بالا برده بود، دهمین جام قهرمانی رئال در اروپا را. او با پیراهن رئال پنج بار قهرمان لیگ شده بود و سه بار فاتح لیگ قهرمانان. او دو بار جام قهرمانی یورو را بالا برده بود و یک بار جام جهانی را، آن هم به عنوان کاپیتان... ولی آن روز از در خروجی برنابئو بیرون رفت. با وداعی کمتر از ده دقیقه. تمام شده بود. تمام. نه ستایشی. نه قدردانی. نه آغوش گرمی و نه حتی پرسشی. کسی آن سکوت را نشکست. نشکست و نپرسید "چرا؟ چرا به این جا رسیدی ایکر؟"
مورینیو او را در 22 دسامبر فصل 12-2011 برای اولین بار طی دیدار رئال و مالاگا روی نیمکت نشاند و آنتوان آدان را درون دروازه قرار داد. بی اعتنا به این که ایکر جایزه بهترین دروازه بان " IFFHS " را برای چهارمین بار متوالی کسب کرده بود. آن نیمکت نشینی نشان از دمل بزرگ شده در رختکن رئال می داد. کمی بعد گروهی از طرفداران افراطی رئال به کاسیاس عنوان " Topor " را دادند: ترکیبی از دو واژه " Topo " و " Portero " به ترکیب "خبرچین" و "سنگربان". کاسیاس فصل بعد دوباره جایزه بهترین دروازه بان را گرفت. با ثبت رکورد پنج بار متوالی، ولی دیگر کاسیاس همیشگی نشد، هرگز. خیلی ها اعتقاد داشتند مورینیو زودتر از همه نزول ایکر را تشخیص داده بود. در چنان مخمصه ای ورود دیگو لوپز در ژانویه 2013 کاسیاس را در منگنه تنگ تری قرار داد. رسانه ها از او حمایت می کردند، ولی نه رئال، نه پرس و نه یارانش. همان زمان او در مصاحبه ای خودش را در برنابئو "تنها" خواند، تنهای تنها. مرهمی بر زخم ها گذاشته نشد و دمل بزرگ شد و بزرگ تر. آنچلوتی وارد شد و در لیگ از لوپز استفاده کرد و در جام حذفی و لیگ قهرمانان از کاسیاس...
سرانجام یکشنبه دوازده جولای 2014 فرا رسید و او وداع کرد و راهی پورتو شد. ژاوی و اینیستا آن جدایی را زشت و کریه خواندند و جی جی بوفون در ستایش از کاسیاس و پیوستنش به پورتو به گفت "... همیشه یکی از شمایل های رئال خواهی بود و ورای آن بهترین نماینده برای نشان دادن مردانی که درون دروازه می ایستند". کاسیاس رفت و به پوشیدن پیراهن پورتو بر تنش خو نگرفتیم. اگر مانده بود با رئال در 2016 برای یازدهمین بار قهرمان اروپا می شد، برای چهارمین بار جام را بالا می برد، ولی رفته بود و کیلور ناواس جام را در آغوش کشید. او برابر کره جنوبی در 2016 رکورد 167 بازی ملی را ثبت کرد، رکورد بیشترین بازی ملی در اروپا را. کمی بعد بوفون هم این رکورد را ثبت می کرد. آنها در نبرد پورتو - یووه در دو سوی میدان قرار خواهند گرفت، با یک تفاوت اساسی: بوفون در پیراهن همیشگی اش و کاسیاس در جامه ای نامانوس.
حمیدرضا صدر
از همین نویسنده بخوانید:
آلگری: از تورین تا لندن و بارسلونا
بارسا در پاریس: ده پرده از کشتار والنتاین
لیگ قهرمانان: ناقوسها برای که بهصدا در میآیند؟
اولین توفان: وسترن در امجدیه
ردبول؛ بوندسلیگا علیه نوشیدنی شیطان!
ظهور و سقوط لستر: وداع با رمانتیسم؛ سقوط نکنید، بمانید آقای رانیری
آرسن ونگر: گربه خانگی میان ببرهای گرسنه
یادداشت حمیدرضا صدر درباره تیم محبوب ایتالیایی؛ رم، کولوسئوم در غیاب سزار
لیورپول و کلوپ: ژانویه عذاب آور
از رونی تا رونالدو: مسیر موازی پسران فرگوسن
از قلیچ خانی و هاشمی نسب تا سرجیو راموس: دست دادن با آتش
رونالدو برزیلی یا رونالدو پرتغالی؟
جام جهانی 48 تیمی: معما، پرسش و دلار
از اوفارل تا کیروش: همان شهرزاد قصهگو
بازگشت یاپ استام به منچستر: داغ آن وداع تلخ
یوونتوس: همان بالا با یک علامت سوال
قربانگاه والنسیا، نفرین خفاشها
فوتبال سال 2016؛ ده پرده از زندگی و مرگ
آیا یونایتد و مورینیو سرانجام به جاده اصلی بازگشتهاند؟
آقای گل محجوب؛ از سیلی عبده تا مرگ در استکهلم
از چلسی تا آرسنال، از آنتونیو تا آرسن
لیونل مسی 2016: هم شیرین شیرین؛ هم تلخ تلخ
یادداشت ویژه حمیدرضا صدر برای برنده توپ طلا؛ رونالدو: رنج به علاوه سرمستی
گواردیولا در باتلاق انگلیسی
میلان: مشت آهنین درون مخمل راه راه
ردبول، نوشابه منفور بوندسلیگاست!
هفته چهاردهم لیگ برتر: باران آنها را برد
ال کلاسیکو 232 : کسالت آمیخته به جادوی صد
هفته سیزده لیگ برتر: کونته آن بالا و مورینیو این پایین
تا 41 سالگی در برنابئو؛ کریستیانو میتواند؟
با این بارسلونا چه باید کرد؟
رئال به روایت زیدان: بی های و هوی، بی زرق و برق
هفته دوازده لیگ برتر: نه، تو دیگه خاص نیستی!
استیون جرارد: تاریخ تو را به کدام سو خواهد برد؟
وداع با منصور پورحیدری؛ آن چروکهای عمیق