سال ۹۶ سالی پربار و شیرین برای فوتبال ایران بوده است. تیم ملی ایران با اقتدار به جام جهانی صعود کرده و پرسپولیس به جمع چهار تیم برتر آسیا رسیده است.
سالها بود که فوتبال ایران اینچنین با قدرت در صدر فوتبال آسیا نایستاده بود. اما آیا این دو موفقیت برآیندی از امکانات، سطح برنامهریزی و سطح فنی فوتبال ایران است؟
سادهانگاری است اگر جایگاه امکانات و سطح برنامهریزی در فوتبال ایران را همانند تیم ملی فوتبالش در آسیا در صدر دانست. همینطور قهرمانی قاطع پرسپولیس در لیگ برتر و صعود این تیم به نیمهنهایی لیگ قهرمانان آسیا آن هم در شرایطی که این تیم نتوانسته از شرایط میزبانی استفاده کند، نمیتواند نمایانگر سطح فوتبال باشگاهی ایران باشد. واقعیت آنست که هم تیم ملی ایران و هم پرسپولیس فراتر از آنچه از فوتبال ایران با امکانات سختافزاری و نرمافزاریاش انتظار میرود، عمل کرده و نتیجه گرفتهاند. بنابراین باید عامل اصلی موفقیت این دو تیم را در جایی دیگر دید.
این روزها کارلوس کیروش با تیم ملی و برانکو ایوانکوویچ با پرسپولیس در آسمانها سیر میکنند. دو مربی محبوب در فوتبال ایران که یکتنه سطح فنی فوتبال ایران را ارتقا دادهاند. دو مرد خارجی که البته دیگر پس از سالها حضور در ایران میتوان آنها را ایرانی دانست. دو مردی که بسیار دلسوزانه برای فوتبال ملی و باشگاهی ما زحمت کشیدند و در این راه تبدیل به نماد تحول در فوتبال ایران شدهاند.
کیروش و برانکو اگرچه بر سر منافع تیمهای خود با هم به تعارض خوردند و مدتی جو فوتبال ایران را به سبب تقابل رسانهای بین خود آشفته کردند، اما اشتراکات زیادی در سبک مربیگری خود دارند. جدیت هر دو در انجام وظایفشان شاخصه مهمی است که بسیاری از مربیان خارجی که پایشان به فوتبال ایران باز شده نیز نظیر آن را نداشتهاند. چه مربیانی که انگار برای گذران دوران بازنشستگی و تعطیلات به ایران آمده بودند و چندان تلاشی برای تغییر عادتهای غلط فوتبال ما نداشتند. اما کیروش و برانکو( به خصوص برانکوی پرسپولیس) در مقابل مناسبات فوتبال ایران موضعی انفعالی نداشتهاند و تمام تلاش خود را برای تغییر شرایط نامناسب و قبولاندن راهکارهای حرفهای به مدیران مافوق خود و بازیکنان تیمشان به کار بردهاند. بنابراین هر مربی خارجی صرفا به خاطر خارجی بودن و حتی داشتن دانش فنی کافی، در ایران موفق نخواهد شد بلکه برای موفقیت در فوتبال ایران باید علاوه بر دانش فنی زیاد، سختکوش بود و همانند کیروش و برانکو پوستی کلفت داشت. هر چند نحوه مواجهه این دو مربی با نارساییها متفاوت است و برانکو بر عکس کیروش تمایل دارد مشکلات را در سکوت و در غیاب رسانهها حل کند، اما در اینکه هر دو در مقابل حل کردن مشکلات احساس مسئولیت زیادی دارند شکی نیست. در فوتبالی که اغلب مربیان مطرح ایرانیاش، در کنار شغل مربیگری، شغل و تجارت شخصی خود را دارند، مشاهده مربیانی از جنس کیروش و برانکو که تمام توجه و اهتمام خود را بر روی تیمشان میگذارند نعمتی است. با این حال برانکو به سبب مربیگری در باشگاه، تعطیلات کمتری نسبت به کیروش دارد و مجبور است بیشتر از کیروش برای تیمش وقت بگذارد.
برانکو و کیروش تلاش زیادی برای تغییر دیدگاه حرفهای بازیکنان ایرانی انجام دادهاند. دو بازی ایران مقابل کرهجنوبی و پرسپولیس مقابل الاهلی عربستان به خوبی نشانگر تغییر دیدگاه حرفهای بازیکنان ایرانی است. ایرانیهایی که به شدت متاثر از حوادث و هیجانات بازی، عملکرد فنیشان افت میکرد، با ده نفره شدن در مقابل حریفان خود آن هم در شرایطی که میزبان نبودند، موفق شدند نظم تاکتیکی خود را حفظ کرده و برای رسیدن به هدف خود تا لحظه آخر بجنگند. شاید اگر مربیان دیگری به غیر از کیروش و برانکو در این دو بازی روی نیمکت تیمهای ایرانی بودند، بیشتر به فکر مصاحبه انتهای بازی و جور شدن بهانههای لازم برای توجیه باخت فکر میکردند تا تلاش فکری برای به سلامت پایان بردن بازی.
برانکو و کیروش بلاخره موفق شدند خط قرمز پر رنگی بر روی معضل بازیکنسالاری در فوتبال ایران کشیده و به همه نشان دهند که تیم از همه بازیکنان مهمتر است. آنها این قابلیت را داشتهاند که خود ستاره اول تیم خود باشند. در این میان ستاره بودن کیروش به دلیل میدانداری اش در رسانهها و همچنین تخصصش در جنگهای روانی با حریفان بیشتر از برانکو به چشم میآید. برانکو برخلاف کیروش علاقه چندانی به حضور پر سر و صدا در رسانهها ندارد اما کیروش با یک تاکتیک مناسب و کاملا فکر شده سعی میکند قبل از هر بازی تمام توجهات را از بازیکنانش به سمت خود جلب کند تا این او باشد که در صدر خبرهای تیم ملی قرار گیرد. کیروش با این کار فشار قبل از بازی را از دوش بازیکنانش برداشته و باعث میشود تا آنها با خیال راحت و تمرکز کافی به مسابقه پیش روی خود فکر کنند. اما برخلاف کیروش که از مصاحبههایش تیترهای درشتی بیرون میآید و خوراک خبری مناسبی به رسانهها میدهد، مصاحبههای برانکو اغلب یکنواخت بوده و در آن کمتر از مسائل و صحبتهای حاشیهای خبری است. برانکو حتی زمانهایی که تیمش دچار حاشیهای بزرگ شده است، باز با احتیاط پاسخ خبرنگاران را میدهد و اغلب سعی دارد تا مسائل را در یک فضای منطقی حل کند. کیروش سعی میکند در تمرینات قبل از بازی و در مصاحبههایش بازیکنان تیمش را از لحاظ روحی تهییج کند اما برانکو ترجیح میدهد بیشتر یک چهره منطقی از خود در نزد شاگردانش به جا بگذارد و تهییج آنها را به دستیارانش بسپارد.
برانکو و کیروش در فوتبالی که گاهی اوقات حاشیه آن بر متنش غلبه میکند، با سرسختی ایستاده و جنگیدهاند. برانکو اما صبورتر از کیروش نشان داده و سعی نمیکند مشکلاتش را به سطح رسانهها بکشاند. او در برابر امکانات فوتبال ایران و نارساییهای آن انعطافپذیری بیشتری داشته و سعی کرده تا با حداقل امکانات هم که شده کارش را انجام دهد. برعکس کیروش نه فقط در ایران که از زمانی که در آمریکا و آفریقای جنوبی مربیگری کرده همواره موضعی انتقادی به کمبود امکانات داشته و از کاریزما و قدرتش برای اعمال فشار به مدیران مافوق خود استفاده کرده تا آنها را مجبور به تامین امکانات مورد نظرش کند. شاید اگر جای کیروش و برانکو در تیم ملی و پرسپولیس عوض میشد دیگر نه کیروش تا این حد به کمبود امکانات اعتراض میکرد و نه برانکو تا این حد صبور بود. مربیگری در تیمی باشگاهی که هر هفته بازی دارد این اجازه را به سرمربی تیم نمیدهد که بخواهد با اعتراضات سریالیاش به کمبودها و نارساییها تمرکز را از خود و تیمش بگیرد. اما در تیم ملی که بازیهای آن مقطعی و در روزهای محدودی است و باید در مدت زمانی کم تیم را به آمادگی رساند، میتوان و باید به کمبودها اعتراض کرد. شاید اگر خوشبینانه به این موضوع نگریسته شود، بتوان نحوه رفتار کیروش و برانکو را علیرغم تفاوتشان منطقی و بجا دانست.
آنچه باعث موفقیت تیمهای کیروش و برانکو شده است، انتخاب متفکرانه یک استراتژی مشخص برای سبک بازی بر اساس داشتهها و امکانات و رساندن تیم خود به یک نظم تاکتیکی بینظیر در فوتبال ایران بوده است. اغراق نیست اگر تیم ملی کنونی را یکی از تاکتیکیترین تیمهای ملی تاریخ فوتبال ایران و پرسپولیس را یکی تاکتیکیترین و فنیترین تیمهای باشگاهی تاریخ فوتبال ایران بدانیم. اما استراتژی و سبک بازی تیمهای ملی و پرسپولیس دارای تفاوت عمدهای است. هر چقدر که برانکو سعی کرده به شاگردانش فوتبال مالکانه را بیاموزد و آنها را وادار به در اختیار داشتن توپ، پاسهای زیاد و پرسینگ از زمین حریف نماید، برعکس کیروش به شاگردانش اهمیت بازی بدون توپ و نحوه گرفتن فضاها از حریف را آموخته است. چه بسا اگر جای این دو مربی عوض میشد، آنها نیز استراتژی بازی تیم خود را مشابه آن چیزی انتخاب میکردند که دیگری برگزیده بود. در تیم ملی که بازیکنانش در فرصتهای محدودی کنار هم جمع شده و تمرین میکنند، القای بازی مالکانه که همراه با حملات زیاد و پاسهای زیاد باشد کار سادهای نیست اما در تیمی باشگاهی که بازیکنانش میتوانند هر روز در کنار هم تمرین کرده و هفتهای حداقل یک مسابقه برگزار کنند، فرصت کافی برای رساندن تیم به آن هماهنگی لازم برای ارائه فوتبال مالکانه وجود دارد. هر چند در این میان نقش سرمربی در تزریق تفکر این نوع فوتبال بین بازیکنانش بسیار مهم است و ارائه فوتبال مالکانه و با هدف در سطح باشگاهی نیز کار هر مربی و هر تیمی نیست. کیروش هوشمندانه سبکی برای بازی تیم ملی انتخاب کرده که با داشتههایش بتواند بهترین نتایج را برای تیم ملی به ارمغان آورد و برانکو نیز تیزهوشانه با درک انتظارات هواداران پرسپولیس از این تیم سبک بازی هجومی و تماشاگرپسند را برای تیمش انتخاب کرده است، آن هم در حالی که آن برانکویی که در تیم ملی مربیگری میکرد مربیای نتیجهگرا همانند کیروش بود. برانکو و کیروش آن میزان هوشمندی لازم را برای انتخاب سبک بازی تیمهای خود داشتهاند و به همین دلیل موفقیت آنها دامنهدار بوده است.
اگرچه پس از آن جنگ علنی بین کیروش و برانکو، ظاهرا این دو دیگر به هم کاری نداشته و ارتباطی هم بین آنها برقرار نیست، اما آنها در یک سال اخیر با زبان فوتبال با هم سخن گفتهاند. این دو مربی حرفهای فهمیدهاند که نباید موفقیت تیم خود را فدای دعواهای شخصی کنند و برای همین است که از لحاظ فنی در یک سال اخیر به یکدیگر کمک نیز کردهاند. مثال بارز آن بازی محمد انصاری در پست دفاع وسط که با نظر برانکو انجام شد مورد استقبال کیروش نیز قرار گرفت و از طرفی کیروش نیز به برانکو نشان داد که میتوان از طارمی در نقش مهاجم سایه یا وینگر هم استفاده کرد. این دو مربی با همه تفاوتهای رفتاری و اخلاقی که با هم دارند، نشان دادهاند که اولویت اول آنها ارتقای سطح بازی و نتیجه گرفتن تیمشان است و آمدهاند تا سطح فوتبال ایران را بالاتر ببرند. آنها به متوسطها راضی نشده و نخواهند شد و برعکس خیلی از مربیان و بازیکنان ایرانی زود از موفقیتها اشباع نمیشوند. دو متفکری که با دو روش متفاوت در فوتبال ایران فعالیت کردهاند اما هر دو یک هدف را دنبال کردهاند و آن هم ارتقای سطح فنی فوتبال ایران بوده است، مثال حافظ و سعدی، دو شاعر بلند آوازه ایرانزمین که هر دو در سبک شعری خود استادند اما هر دو در نهایت از «عشق» گفتهاند و «عشق» را سرودهاند برانکو و کیروش نیز هر کدام با روش و با زبان خود از موفقیت در فوتبال ایران و تلاش برای رسیدن به آن گفتهاند و هر دو نیز به مردم ایران شادی، غرور و افتخار هدیه دادهاند و در عوض مردم ایران نیز از محبت و عشق خود را به آنها هدیه دادهاند.
نویسنده حجت شفیعی