به گزارش "ورزش سه "، این سفری بود با یک جمع 14-15 نفره فوق العاده که با تماس خداداد عزیزی خبردار خود را به مهرآباد رساندند تا بخشی از یک کار خیرخواهانه باشند. مسابقه تیم 98 و منتخب کرمانشاه برای کمک به زلزله زده ها در شهر سرپل ذهاب. مسابقه ای که ایده و اجرایش از ذهن آدمهایی مثل عبدالحمید رمضانی، امید رحیمی گذشته و حالا در مسیر تهران – کرمانشاه برنامه ریزی می شد. اعضای تیم را این بازیکنان تشکیل می دادند:
ابراهیم میرزاپور ، پرویز برومند ، سهراب بختیاری زاده ، محمدرضا مهدوی ، رحمان رضایی ، محمد نوازی ، مهرداد میناوند ، احمد مومن زاده ، خداداد عزیزی ، اسماعیل حلالی ، علی کریمی ، کریم باقری و احمد تقوی با مربیگری حسن روشن و سرپرستی رضا ریاضتی. کاظم اولیایی مدیر سابق استقلال مدیر افتخاری تیم بود و کارهای هماهنگی و اجرایی سفر با عبدالحمید رمضانی پیش رفت. اگرچه نمیتوان از مهمان نوازی خوب قرارگاه امام رضا (ع) و زحمات حسین یکتا و حسین رمضانی گذشت.
*تیم به محض رسیدن در دو اتوبوس مجزای مجهز برای پذیرایی و استراحت به طاق بستان و سپس به شهر سرپل ذهاب رفت . مسیر کرمانشاه تا سرپل جاده ای خالی از ازدحام بود که اثری از ویرانی زلزله در آن دیده نمی شد .
* به محض ورود به شهر سرپل ذهاب ، انبوه چادرهای سفید با آرم هلال احمر جلب نظر می کرد. در ورودی شهر (شرق) همچنان خرابی کمتر بود؛ اما با گذر از چادرها و ورود به نیمه غربی ویرانی کاملا محسوس بود .
*راننده ها ما را به خیابانی بردند که تقریبا هیچ خانه ای در آن سالم نمانده بود. به محض خارج شدن بازیکنان ، مردم با موبایل دور آنها حلقه زدند و گلایه ها آغاز شد. مردم از نبود چادر و کمک و از بین رفتن زندگی می گفتند و دردی که از سینه ها بیرون می زد خیلی زود بازیکنان را تحت تاثیر قرارداد و گریه چندتایشان مثل خداداد را در آورد. ما انتظار داشتیم در شهری باشیم که در حال پشت سر گذاشتن مصیبت و بازسازی است؛ اما به جز دو گریدر که مشغل پاکسازی بودند، انگار اتفاق مهمی که نشانه بازگشت امید به شهر باشد ، وجود نداشت. دیدن خرابی ها و گله مردم سرپل تاثیرش را روی بازیکن ها گذاشت و فضای شاد اولیه کاملا تغییر کرد.
*45 دقیقه قبل از بازی در ورزشگاه بودیم ؛ در ازدحام عجیب مردم سرپل که سکوها را پرکرده بودند به رختکن رفتیم و اعضای تیم با پیراهن و شورت های یک دست قرمز برای گرم کردن وارد زمین شدند، اما خیلی زود سرپلی ها خود را به دور و بر بازیکنان رساندند تا لحظه ای را با ستاره های سابق به یادگار ببرند . پس عرق گیری اول بازی با کمی اختلال پیش رفت . بین بازیکنها علی کریمی بیش از بقیه مورد توجه بود ؛ ستاره ای که حالا صبورتر از همه عمر به همه درخواست ها پاسخ مثبت می داد.
*قبل از ورود بازیکنان به زمین یک زن سرپلی که با بچه ای در بغل خود را به رختکن رسانده بود با فریاد و پافشاری کریم باقری را به سمت خود فراخواند و نامه ای به او داد برای رسیدگی . او می گریست و از مربی پرسپولیس کمک می خواست. این اولین نامه از خیل هزاران کاغذی بود که قرار بود غنیمت این بازی باشد .
* بازی که شروع شد، تیم آبی پوش کرمانشاه که پیرمردهای سپیدمو ترکیب اصلی اش را تشکیل می دادند با چند حرکت ورزشگاه را به وجد آورد؛ اما بازی مقابل یک تیم جوانتر و کارآزموده راحت نبود بنابراین نود و هشتی ها خیلی زود با ضربه سهراب بختیاری زاده به گل رسیدند . گلی که با تشویق شدید تماشاگران همراه بود؛ مشوقینی که تعدادی بانو هم بین آنها حضور داشتند و البته بدون مشکل تا آخر بازی روی سکو بازی را تماشا کردند.
*جواد خیابانی به اندازه بازیکنان داخل زمین تشویق شد اگرچه در تهران مشغول گزارش بازی بود. جواد که قرار بود شب از تهران با چند کامیون کمک به سرپل بیاید ، چهره مورد علاقه سرپلی هاست. گزارشگری که تلاش خستگی ناپذیرش برای جمع آوری کمک او را تبدیل به یکی از همشهری ها کرده است.
* در بین بازیکن ها ، احمد مومن زاده پرتلاش و دونده و خستگی ناپذیر بود تاجایی که خداداد عزیزی از او خواست تا در بازیهای بعدی نیز زوج او باشد . مومن زاده که سبیل های دسته موتوری اش سوژه سفر بود با خنده به خداداد می گفت می داند او دنبال یک نفر می گردد که جایش بدود .
*زمین سرپل شرایط مناسبی برای بازی نداشت، چون در یک ماه گذشته در اختیار هلی کوپتر های امداد بود. با این حال کسی غر نزد و همه در این بازی دوستانه تمام تلاش شان را کردند که تماشایی و جذاب باشند. بازیکنانی مثل باقری ، رحمان رضایی ، سهراب ، میناوند و علی کریمی که هنوز کلاس بازی خود را حفظ کرده اند .
*بین دو نیمه ناگهان قیامت شد. آنقدر آدم ریخت توی زمین که نیروی انتظامی هم نمی توانست مردم را از بازیکنان جدا کند . این طرف فریادهای مسئولان هم بی نتیجه بود و جمعیت وقتی زمین را ترک کردند که یک دل سیر از همه سلفی گرفتند . در این بین پیراهن علی کریمی هم به غنیمت گرفته شد و علی در نیمه دوم با پیراهن استرچ بازی کرد .
*نامه هایی که جمع شد بین دو نیمه تعداد غیرقابل باوری به خود گرفت. یکی از همراهان تیم که مسئول جمع کردن نامه ها بود بیشتر از دو ساک بزرگ ورزشی را با نامه ها پر کرد. نامه ها عموما درخواست های ساده برای دریافت پول بودند و در همه آنها شماره کارت و تلفن درج شده بود.
* نیمه دوم تیم 98 با ورود کاظمی و کاظمیان و میرزاپور جوانتر شد؛ اما آنها دو پنالتی دوستانه به حریف دادند تا بازی را پرگل تر و دوستانه تر پیش ببرند . آخر بازی هم به محض سوت پایان ، دوباره صدها نفر داخل زمین بودند و تا بازیکنان به اتوبوس برسند لپ هایشان کنده شد بس که بوسه دادند. جالب این که مسیر خروج نه از در که از سوراخی بین فنس ورزشگاه درست شده بود.
*بازیکن ها در اتوبوس بودند؛ اما ازدحام اجازه خروج از شهر را نمی داد ، پس نیم ساعتی طول کشید تا دست آخر غم دیده های سرپل راه را برای دو اتوبوس باز کردند تا بعد این 90 دقیقه باشکوه به زندگی عادی بازگردند. چیزی که تحملش راحت نیست مگر آنکه همه ما کنارشان باشیم.
*وقتی برمی گشتیم ، سوال همه این بود که کی آبادی و لبخند دائمی به سرپل و روستاهای اطراف بازخواهد گشت. روزی که مردم دست از نامه نویسی برداشته باشند و به زندگی برگشته باشند ، به روال طبیعی. روزی که درخواست چادر و کانکس یک خاطره دور از ذهن همه سرپلی ها باشد. روزیکه وقتی حرف از فوتبال می شود همه یادشان بیاید فوتبالی ها در روزهای تلخ زلزله مردم شان را تنها نگذاشتند.