به گزارش "ورزش سه"، به واسطه هم محله ای بودن با خانواده هاشمی نسب و هم مدرسه ای بودن با برادر کوچک تر او، شناختی نسبی از شرایط زندگی یکی از مهم ترین ستاره های دهه 70 فوتبال ایران داشتم. شرایط زندگی مهدی هاشمی نسب همانی بود که تعریف کرد؛ روی دیگر زندگی یک سوپراستار.
در روزهایی تلخ و شیرین دهه 70 که مطبوعات با تعریف تازه خود در ایران جریان پیدا کرده بود، روزنامه ها و هفته نامه های رنگارنگ دکه های مطبوعات را پر می کرد و چهره گرم و دوست داشتنی مهدی هاشمی نسب، بخش تفکیک ناپذیری از مطبوعات بود.
ستاره جذابی که شاید از آخرین بازیکنان نسلی بود که فوتبال را نه با پا و سر، بلکه با قلب خود بازی می کرد. در جریان تساوی تاریخی پرسپولیس برابر استقلال با 2 یار کمتر، شماره 6 آن روزهای پرسپولیس که بعدها 8 پوشید، نقشی انکار ناپذیر را ایفا کرد و با زدن 4 گل در دربی، کارگردان شیرین ترین سکانس های خاطرات هواداران پرسپولیس در دهه 70 لقب گرفته بود.
اما همانند هر بازیکنی در دنیای فوتبال، از ریوالدو و کریس رونالدو گرفته تا مجتبی محرمی و سروش رفیعی، زندگی مهدی هاشمی نسب نیز متفاوت از آن چیزی بود که ما هفته ای یک بار 90 دقیقه آن را تماشا می کردیم.
انتقال هاشمی نسب به استقلال، بی شک جنجالی ترین و هیجان انگیزترین اتفاق سال 79 و شاید آن سالهای فوتبال ایران بود و ترکش های این انتقال، گریبان هر 3 ضلع این مثلث یعنی پرسپولیس، استقلال و مهم تر از همه خود هاشمی نسب را برای سالها گرفت.
توهین های سریالی، شاید موضوعی مرسوم برای چنین انتقال عجیبی در سراسر دنیا باشد و لوییس فیگو نیز در تابستان سال 2000 چنین هراسی را در مورد انتقال از بندر بارسلون به پایتخت اسپانیا به جان خرید، اما برای ما این انتقال وطنی طعم دیگری داشت.
حالا و بعد از 17 سال با شنیدن حرف های ستاره ای که آن روزها لقب یاغی را به دوش می کشید، پرده نمایش وجه دیگری از زندگی ستاره ای بود که تمام ساعات خود را در زمین فوتبال سپری نمی کرد.
مانند همه ما، از معلم و بنا و نقاش و تاجر و متصدی بانک، زندگی امثال مهدی هاشمی نسب هم دارای جنبه هایی پنهان از دید جماعت است. یک فوتبالیست با توجه به کسب شهرت و محبوبیت اجتماعی و البته درآمدی تقریبا مشخص که عموم نیز از آن مطلع هستند، بی شک مسئولیتی چند برابر از انسانی عادی داشته و حرف های دوشنبه شب مهدی هاشمی نسب نیز مستقیما پرده از اهمیت داشتن این جنبه نسبت به تشویق های استادیومی و القابی مانند قاتل استقلال بوده است؛ مانند درد و دل های دلنشین سروش رفیعی.
حالا و بعد از این همه سال، شاید بسیاری از آن جماعتی که قضاوت تند خود را با چاشنی توهین همراه کرده و نه فقط در مستطیل سبز، بلکه در بیرون از استادیوم نیز زندگی را بر هاشمی نسب تلخ کرده بودند، بپذیرند که دریافت چنین مبلغی با توجه به سطح زندگی یاغی شماره 8، مستوجب آن همه توهین و عصبانیت نبوده است.
بعد از 17 سال، درک جملات آتشین مهدی هاشمی نسب و تاکید بر مقدم دانستن زندگی شخصی بر آنچه ما هواداران نامش را تعصب و عشق به پیراهن می دانیم دیگر خیلی دشوار نیست.
بسان همه سوپراستارها، زندگی هاشمی نسب ها تماما آنچه در 90 دقیقه در مستطیل سبز خلاصه می شود نبوده و مسئولیت شخصی، همانگونه که این بازیکن با صراحت بدان اشاره داشت از اولویت بیشتری برخوردار است.
حالا که آتش آن انتقال در سال 79 دیگر برافروخته نیست، شاید می توان اعتراف کرد که هاشمی نسب هنوز هم به اندازه آن روزها دوست داشتنی است و لزوما پرسپولیسی بودن با علاقه به یکی از کاریزماتیک ترین مدافعان تاریخ فوتبال ایران در تضاد نیست.
آریا فاطمی مقدم