مى توان با قدرت گفت لو ياشين بهترين دروازبان تاريخ است، او خود را تبديل به قهرمان روسيه كرد. اين تابستان همه تصوير پرواز لو ياشين را خواهند ديد زيرا عكس او در پوستر جام جهانى قرار گرفته است.
او يك ستاره ملى بود و به لباس سياه و كلاه تخت خود معروف بود.
او كودكى خوبى را در كشورى كه همش در آن جنگ بود سپرى نكرد و در سن ٦٠ سالگى از دنيا رفت. او دچار بيمارى اى شد كه مجبور شد يكى از پاهاى خود را قطع كند و از فوتبال بازنشسته شد.
ولنتينا تيموفوئنا ياشينا همسر ياشين راجع به او صحبت مى كند. در پشت سر او يك شكلات به مدل توپ طلايى كه او در سال ١٩٦٣ گرفت قرار دارد. او تنها دروازبانى است كه موفق به دريافت توپ طلا شده است، يك بازيكن بزرگ در تاريخ روسيه، تاج و تختى كه در سال ١٩٩١ فرو ريخت، يك سال بعد از مرگ او در سن ٦٠ سالگى. عنكبوت سياه، اسطوره اى كه همسر او همچنان در اين اتاق از او صحبت مى كند.
ولنتينا ٨٨ سال سن دارد و همچنان در خانه اى كه در سال ١٩٦٤ به آن ها دادند زندگى مى كنند. در راهرو تعداد زيادى مدال به ديوار اويخته شده است. عكس هاى او كنار خانواده، دوستان، برخى بازيكنان بزرگ مانند پله، اوزبيو و بكن بائر و همچنين عكس هايى از دو دختر خود و نوه هاى ياشين روى ديوار قرار دارد.
وقتى شما وارد اين خانه مى شويد تمام زندگى يك اسطوره فوتبال را مى بينيد. اينجا خانه اى است كه ياشين ٢٦ سال در آن زندگى مى كرد. جاى جاى خانه پوستر هاى امضا شده، عكس، مدال و غيره وجود دارد. خيلى خاطرات زيادى وجود دارد كه سخت مى توان همه و آن ها را مرور كرد. در اينجا حتى مدالى كه در المپيك سال ١٩٥٦ برد هم قرار گرفته است. تنها چيزى كه اين كابينت ها و ديوار كم دارند مدال قهرمانى جام جهانى است، او در جام جهانى مقامى بهتر از چهارمى كسب نكرد.
در ١٩٦٢ روسيه با شكست مقابل شيلى از مسابقات حذف شد، ياشين كه در آن زمان ٣٢ سال سن داشت خوب كار نكرد. وقتى آن ها به خانه برگشتند، پلاكارد هايى مانند " ياشين بازنشسته بشو " در دست مردم قرار داشت، پنجره هاى خانه باشين شكسته شد، او پيام هاى زيادى روى ماشين خود مى ديد. او اين روز ها را " بدترين روز هاى فوتبالى " خود مى ناميد.
ياشين در سال ١٩٦٠ ستاره تيمش بود. او به تيمش كمك كرد در يك تورنمنت اروپايى كامبك بزند و قهرمان شوند. اما بعد از ٢ اشتباه در جام جهانى، ياشين فوق العاده ناراحت بود.
همسر او مى گويد: " او مى خواست كنار بكشد. وقتى كه او به مسكو برگشت همه او را هو مى كردند و زمانى كه اسم او در استاديوم خوانده مى شد با فرياد هاى خود اعتراضات خود را نشان مى دادند. آن ها فكر مى كردند همه چيز تقصير ياشين است و او بازى را باخته، نه همه ى تيم. ژورناليستى كه راجع به بازى نوشت چيزى از ورزش نمى دانست، او ژورناليست خبر هاى سياسى بود. آن ها نوشتند همه چيز تقصير لو بود، او خوابيد و توپ ها وارد دروازه شدند. "
اما ياشين بالاخره فهميد چطور بر همه اين اتفاقات غلبه بكند، او در شروع فوتبال خود دچار استرس هاى شديدى مى شد و دليل آن را نمى دانست. يك فردى در تيم به او پيشنهاد داد تا به سربازى برود و همه چيز از آن جا تغيير كرد. از آن جا با فوتبال و سربازى او عشق خود براى اين ورزش را پيدا كرد و سخت تمرين كرد تا بهترين شود. خيلى زود او به تيم جوانان دينامو مسكو پيوست و ٤ سال بعد خود را به تيم اصلى دينامو مسكو رساند و يكى از بهترين بازيكنان اين تيم شد.
او در سال ١٩٥٣ و در رشته هاكى موفق به قهرمانى شده بود، او در هاكى هم دروازبان بود. او در هر دو ورزش شركت مى كرد تا اينكه در سال ١٩٥٤ تصميم گرفت فقط فوتبال را ادامه بدهد. او در ٤ جام جهانى حضور داشت و به تيمش كمك كرد در دو تورنمنت معتبر قهرمان شوند، او ركورد شگفت انگيزى در مهار پنالتى دارد با ١٥٠ پنالتى مهار شده. او بازيكن با اخلاقى بود قامت او بسيار بلند بود. در جام جهانى ١٩٥٤، ياشين با پاى غير تخصصى پنالتى زد و دليل اين كار بخاطر اين بود كه دروازبان قبلا پنالتى زدن او را ديده بود، وقتى ازش سوال پرسيدند كه آيا نگران بودى؟ وى گفت: " معلومه كه بودم، وقتى شروع به دوييدن كردم تمام هم تيمى هاى من پشت به دروازه ايستادند و نمى توانستن صحنه را ببيند. "
در سال ١٩٦٣، ياشين توپ طلا را گرفت جايزه اى كه الان به نام بهترين بازيكن جهان اعلام مى شود. ياشين آن سال در ٢٧ بازى تنها ٧ گل دريافت كرد. ولنتينا همسر او مى گويد كار خاصى براى جشن گرفتن نكردند.
اكنون تعدادى از رسانه ها مانوئل نوير را جايگزين خوبى براى ياشين مى دانند.
امروزه كسى مانند او نيست، نحوه ى لباس پوشيدن او، كلاه او، بازى او و همه چيز كه در آن زمان وجود داشت اكنون وجود ندارد. ياشين چيزى بيشتر از يك دروازبان بود، او يك رهبر بود. او خود را تبديل به يك اسطوره فراموش نشدنى كرد.
همسر او گفت: " دروازبان هميشه استرس دارد، او يك اشتباه انجام بدهد همه در مورد آن صحبت مى كنند و اذيت مى شوند. آن ها مرز هستند و اخرين خط دفاع هستند." به همين علت دروازبانان هميشه يك طور ديگرى ديده مى شوند و عملكرد آن ها خيلى مهم تر است.
الكساندر روكاويشنو يك هنرمند است كه به فوتبال علاقه او ندارد اما ياشين را دوست دارد، چرا؟ چون كه او يك قهرمان ملى است و ادم بسيار خوبى بود.
ياشين در جايى گفته بود: " زندگى او به عنوان يك كودك در سن ١١ سالگى به اتمام رسيد زمانى كه جنگ شد و مجبور شدند شهر خود را عوض كنند و نقل مكان كنند. " ياشين كم كم پيشرفت كرد و در ادامه تبديل به يك قهرمان ملى شد، او با از خود گذشتگى بيش از حد به يكى از بزرگان فوتبال در قرن ٢٠ شد. ولى زندگى او با مريضى بد موقع كوتاه شد.
ياشين در ٤١ سالگى خود را بازنشسته كرد و همسر او مى گويد: " ٤١ سال زمان زيادى است. او زمانى كه شيرجه مى زد و روى زمين مى افتاد، مدتى بلند نمى شد و من فكر مى كردم كه مشكلى براى او پيش آمده است. او مدت زيادى به بيمارستان مى رفت بخاطر مشكلاتى كه داشت. من هميشه از او حمايت مى كردم، ولى سلامتى سلامتى است، فوتبال ورزش است و ورزش تلاش زياد مى خواهد. حتى راه رفتن براى او سخت بود. بعد از اون قلب او مشكل پيدا كرد، سكته قلبى و اتفاقات ديگر ولى او عوض نشد. "
كورشونو يكى از دوستان ياشين مى گويد: " او مرد فوق العاده اى بود، زندگى خوبى داشت، اسطوره بود اما مرگ بدى داشت. من وقتى به مرگ او فكر مى كنم اشك در چشمانم جمع مى شود، او مرد خيلى خوبى بود. "
او به چشم خيلى ها يك اسطوره بود و هميشه با همه شوخى مى كرد. من از اينكه همسر او بودم احساس غرور مى كنم و به او افتخار مى كنم. "
ياشن و ولنتينا دو دختر دارند و ٣ نوه هم دارند، دو پسر و يك دختر. يكى از نوه هاى او الكساندر در سن ١٤ سالگى بر اثر برخورد سرش به سطح سفت از دنيا رفت. او يك دروازبان بود و ولنتينا مى گويد : " او پسر دوست داشتنى اى بود "