سایت فوتبالی - در میان عکسهای تاریخی بازی پرسپولیس و کاشیما، یک عکس هست که برای همیشه در آرشیو میماند. تصویر دختران محمود خوردبین که مثل خیلی از دخترهای ایران زمین بعد از سالها حسرت و ماندن پشت در، توانستند آزادی را فتح کنند و وارد ورزشگاه شوند. دیروز بعد از این تجربه بینظیر با یکی از دختران محمود خوردبین گفتوگویی داشتیم که با ناراحتی گفت دیگر به استادیوم نمیرود.
*خانم خوردبین به آرزویتان رسیدید و به ورزشگاه آزادی رفتید...
دوست داشتم به ورزشگاه بروم ولی آرزویم این بود وقتی به ورزشگاه بروم که پدرم روی نیمکت پرسپولیس باشد ولی قسمت نشد. یعنی من به آرزویم نرسیدم.
*در این سالها تلاش کردید به ورزشگاه بروید؟ تا به حال شده بود پشت در بمانید؟
در این سالها همیشه ما پشت در استادیوم میایستادیم و آقایان به داخل میرفتند. یادم هست خیلی پشت در استادیوم گریه میکردیم. دو، سه بار به ورزشگاه رفتیم ولی نشد داخل برویم. در آن سالها پدرم روی نیمکت بود ولی نشد. بالاخره بعد از سالها توانستیم داخل برویم ولی من میخوانم که نوشتهاند ورود خانمها گزینشی بوده و ما با گزینش داخل رفتیم. اگر گزینشی بود که ما میتوانستیم پارتیبازی کنیم و یک بار در این سالها به آزادی برویم. پدر من ۵۰ سال در این فوتبال زحمت کشیده و ما یک بار توانستهایم به آزادی بیاییم. اگر حق کسی بود که به ورزشگاه برود، حق ما بوده. ولی من از ته دل دعا میکنم انشاءا... همه خانمها بتوانند یک روز به استادیوم بیایند، همه خانمهایی که مثل ما دوست دارند در ورزشگاه بازی تیم محبوبشان را از نزدیک ببینند.
*بحث درباره گزینشی بودن زیاد بوده ولی بعضیها هم اعتقاد دارند گزینشی در کار نبوده است.
ببینید ما کارت ملی نشان دادیم و داخل رفتیم ولی بعضیها اصلاً اسمشان داخل لیست نبود ولی آنها را داخل استادیوم راه دادند. ۱۰ دقیقه بعد از اینکه بازی شروع شد، آنها را داخل ورزشگاه راه دادند. حتی ما جمعتر نشستیم تا بیایند و کنار ما بنشینند. هر کسی آمد را راه دادند. اگر ظرفیت کم بود، تقصیر ما نیست. نصف استادیوم را برای خانمها میگذاشتند. ما که از خدایمان بود خانمها به استادیوم بیایند و بازی را از نزدیک ببینند. ما حتی بازرسی بدنی شدیم. با اتوبوس هم رفتیم.
*برایمان توضیح دهید دقیقاً روز بازی چه اتفاقی افتاد و چطور به استادیوم رسیدید؟
به ما گفتند ساعت ۱۱ صبح در هتل المپیک باشید. همه ما را در یک صف خیلی طولانی نگه داشتند و بعد هر کدام چک شدیم. پس از آن ما را سوار اتوبوس کردند و به ورزشگاه و پیست دوچرخهسواری بردند. آنجا ما را روی چمن و زیر آفتاب نشاندند. ۳، ۴ ساعتی زیر آفتاب بودیم. تا بعد از ظهر ما را آنجا نگه داشتند. حتی یک نگهبان بالای سر ما گذاشتند که کسی از جایش تکان نخورد. بعد از آن به سمت استادیوم آمدیم. یک در میلهای کوچک بود که ما را از آنجا رد کردند و دوباره دو ساعتی ما را نگه داشتند تا آقایان همه داخل استادیوم بروند. وقتی آنها رفتند، ما را هم داخل راه دادند. موقعی که بازی تمام شد، دوباره گفتند باید بنشینید تا استادیوم به طور کامل خالی شود و شما بعد بروید. در میلهای را هم بسته بودند. هم از سرما یخ زده بودیم و هم داشتیم از گرسنگی میمردیم. ایستادیم تا آخرین نفرها هم بروند. اتفاقاً ما آقایان را میدیدیم که از پشت میلهها رد میشدند.
*اتفاقاً یک سؤال داریم درباره رفتاری که آقایان داشتند. آیا رفتار بدی دیدید؟
اصلاً. وقتی در باز شد و ما داخل رفتیم، همه آقایانی که در استادیوم بودند شروع کردند به دست زدن و تشویق کردن. همه آنها به ما خوشامد گفتند. بعد از بازی در سایتها و فضای مجازی هم دیدم که همه نوشته بودند بهترین اتفاق بازی، ورود خانمها به استادیوم بود.
*رئیس فیفا هم به سمت شما آمد؟
بله، آقای اینفانتینو همراه با آقای تاج و رئیس AFC سمت ما آمدند و خوشامد گفتند و تشویقمان کردند.
*همیشه باباها نگران بچههایشان در استادیوم هستند. پدرتان نکته خاصی به شما نگفت؟
پدرم که خودش در استادیوم بود و چیزی هم به ما نگفت. اینکه میگویند در استادیومها فحش و ناسزا میدهند... ما که چیزی نشنیدیم. هیچ حرف بدی از زبان کسی خارج نشد. به خاطر اینکه خانمها در استادیوم بودند خیلی رعایت کردند. واقعاً حرف بدی نشنیدیم و کسی هم به ما بیاحترامی نکرد.
*خیلی هم معروف شدهاید. چقدر عکستان در فضای مجازی و سایتها منتشر شده است.
خب ما جلو بودیم و به خاطر همین عکاسها عکس میگرفتند. خیلی دوست داشتم پدرم هم کنارمان بود. من واقعاً به عشق پدرم دوست داشتم بیایم استادیوم ولی این فرصت را از ما گرفتند. این همه سال پشت در استادیوم ماندیم و از این ناراحتیم که اسم ما را گذاشتند گزینشی. اگر پارتیبازی بود که بعد از این همه گریه حداقل در دوران حضور پدرم در پرسپولیس میگذاشتند ما به استادیوم برویم.
*بازی دیگری هست که دوست داشته باشید از نزدیک تماشا کنید؟
نه، با این اتفاقهایی که افتاد دیگر به استادیوم نمیرویم. با حرفهایی که زدند و به نظرم این حرف آدمهای بخیل بود، دیگر دوست نداریم به استادیوم برویم. این حق ما بود، به خاطر زحمتهایی که پدرم برای پرسپولیس و برای فوتبال ایران کشید. دیگر هیچوقت به استادیوم نمیرویم مگر اینکه کلاً ورود خانمها آزاد شود و انشاءا... یک روز همه کسانی که دوست دارند بلیت بگیرند و همه با هم به استادیوم برویم.
*نشد پرسپولیس هم قهرمان شود.
حق بچهها بود که بازی را ببرند ولی راستش را بگویم من اصلاً از بازی چیز زیادی متوجه نشدم. چون اولین بار بود به آزادی رفتم، جو استادیوم من را گرفته بود. اینقدری که از تلویزیون بازی را میدیدیم و توجه میکردیم، به خاطر همین مسئله در ورزشگاه زیاد اتفاقات بازی را متوجه نشدم ولی دوست داشتم تیم بازی را ببرد. حقشان هم بود ولی نشد.
1984