سایت رسمی فوتبالی - سوت پایان که زده شد، مردان سولشر که بیشتر آن ها کوچک و جوانان اولیه بودند در صف بزرگان کشیده شدند. زمانی که پسران گران قیمت توخل به زانو در آمدند، شیاطین سرخ بودند که پرواز می کردند. آسمان آن ها از آسمان هرتیمی بالاتر بود،کمی بالاتر..
راشفورد سر امباپه را نوازش کرده، پوگبا به آن پایین آمده و با لوکاکو مرد اول میدان رقصیده. سولسشر به توخل امیدواری داده و بازیکنان دیگر به سوی طرفداران دویده.. دویده اند تا جشن را با آن ها تکمیل کنند.. به سوی آن ها هجوم آوردند تا اشک آن ها را از گونه های شان پاک کنند،اشک شوق شان را، تا همگان بدانند قصه سولسشر با شیاطین سرخ ادامه دارد و ادامه...
فوتبال هزاران راز پنهان دارد و این را پاریسی هرگز درک نمی کنند، چون فوتبال روح دارد که آن ها نداشتند.. داشتند.؟؟ آن ها تیمی بودند که پتانسیل خوردن هر کامبکی را داشتند که در اقیانوس اروپا غرق شوند و در سوی مقابل شیاطین سرخ تیمی بودند که همیشه در طول تاریخ رویاپردازی کرده و غیر ممکن را ممکن کرده اند..
خُرده گیران مربیان را طی سه هفته اخیر شکنجه داده بودند.می گفتند؛ سولسشر مقابل تیم های بزرگ چاره ای جز شکست ندارد. اما اوله شکست را نپذیرفته آن ها تا مدت واپسین لحظه جنگیدند و شکست را نپذیرفتند، کسی را متعجب نمی کرد. دل شکست به پیروزی چنگ زدند آن ها را چون اوله مرد آن روزهایی بود که در شب طلوع آفتاب را دیده بوده. چه در نیوکمپ چه در تورین و حالا پاریس.
زمان دشمن منچستری ها به شمار می رفت که آن هم در ثانیه های آخر ایستاد. حتی وقتی که راشفورد از روی نقطه پنالتی دروازه بوفون را گشود. زمان هم باور نمی کرد که تیم صعودکننده منچستریونایتد باشد. تیمی که با سیاهه مصدومان راهی میدان شده بود..
نعره های دخیا بعد از نجات دروازه از تَه دل، همه را به مبارزه فراخواند و نقش رهبری را برعهده گرفته بود.
می گویند مضمون تراژدی تقدیر و ناتوانی انسان در مقابل اراده خدایان است. ارسطو رویکرد تراژدی را ایجاد ترس و ترحم در بیننده توصیف کرده.. این احساس از چهره طرفداران و بازیکنان پاریس پیدا بود
نویسنده؛ ابوالفضل کریم آبادی