خبرگزاری فوتبالی- «گرچه همه آدمها باید روزی بروند و این یک واقعیت اجتنابناپذیر است اما رفتن آمهایی مثل محمود یاوری مقداری سختتر و تلختر است. آدم نمیتواند با ادبیات همیشگی و کلیشههای تکراری خودش را آرام کند و اصطلاحی که من قبولش ندارم را به کار ببرد و بگوید مرگ حق است. اگر مرگ حق است پس زندگی چه میشود؟ زندگی حق نیست؟»
محمود یاوری از چهرههای شاخص فوتبال ایران بود. چند روز پیش تصور میکردم بعد از ترخیص از بیمارستان حال ایشان رو به بهبودی رفته. چند روز پیش با یکی از مربیان اصفهان صحبت داشتم. حال ایشان را جویا شدم. گفتند بهتر است و پسر ایشان بابک خان یاوری هم آنجا هست و کمک میکند. گفتم خدا را شکر که حالشان رو به بهبودی است. البته خودم در ایام بیماری چندین بار تماس گرفتم ولی تلفن ایشان خاموش بود. این هم گویا دستور پزشک بود. به هر حال ایشان باید استراحت مطلق میکرد و از آن طرف دوستداران ایشان تماس میگرفتند برای احوالپرسی. من واقعا از خبر شنیدن درگذشت ایشان متاثر شدم. گرچه همه آدمها باید روزی بروند و این یک واقعیت اجتنابناپذیر است اما رفتن آمهایی مثل محمود یاوری مقداری سختتر و تلختر است. آدم نمیتواند با ادبیات همیشگی و کلیشههای تکراری خودش را آرام کند و اصطلاحی که من قبولش ندارم را به کار ببرد و بگوید مرگ حق است. اگر مرگ حق است پس زندگی چه میشود؟ زندگی حق نیست؟ آقای یاوری ۸۱ سال عمر کردند و میتوان گفت عمر به کمال و پرباری داشتند ولی باز هم میشد چند سال دیگر باشند و نسل جوان ما از تجربیات ایشان استفاده کند. طبیعی است که وقتی انسانی از دنیا میرود ما در مورد مکارم اخلاقی و خصوصیات مثبتش صحبت میکنیم. این سنت خوبی بین ما ایرانیان است. آقای یاوری هم در دوران فوتبالی خودشان کامیابیها و ناکامیهایی داشتند. طبیعی هم هست. کدام مربی همیشه برنده به خانه رفته؟ اما ایشان فارغ از برد و باختها یکی از ارکان فوتبال ایران در دهههای مختلف بودند. من در یک کلاس مربیگری هم با ایشان بودم. ایشان بزرگتر از ما بودند و جنبه هدایتگری برای ما داشتند.
اینجا جا دارد به یک مساله دیگر هم اشاره کنم. چند روز پیش یکی دیگر از قدیمیهای فوتبال از دنیا رفت؛ آقای جمشید وطندوست. فکر میکنم اکثریت جامعه ایران حتی اسم ایشان هم به گوششان نخورده بود. کسی که در نیروی هوایی و تیم ارتش ایران بازی کرده بود. در دوران خودش خدماتی به فوتبال کشور کرد. میخواهم بگویم گرد فراموشی بد است. البته خوشبختانه این مساله برای آقای یاوری به این شکل نبود. حرفم این است که قبل از این که فرجام از راه برسد آیا نمیشود تجلیلی از قدیمیها کرد؟ نمیشود آنها را به نسل جدید معرفی کنند؟ آنها هم در دوران خودشان زحمت کشیدند و تلاش کردند و فوتبال را زنده نگه داشتند. خیلیهای آنها در لباس مربی و بازیکن به تیم ملی کمک کردند. به هر حال قانون زندگی این است که هر کس میآید یک روز میرود. به قول خیام دنیا کاروانسرایی است که آدمها از یک در میآیند و از در دیگر میروند. اما در همین فاصله آمدن و رفتن باید کسانی که زمام امور را در دست دارند توجه داشته باشند. گاهی حالی بپرسند یا کاری بکنند. پیشکسوتان اکثرا سنشان بالاست و از نظر روحی باید بتوانند با بیماریهای دوران کهنسالی کنار بیایند.
تنها چیزی که در انتها میتوانم بگویم تسلیت عمیق من به جامعه فوتبال است؛ به خانواده مرحوم یاوری، به جامعه فوتبال اصفهان که مربیان بزرگی تربیت کرده. همچنین تاثر عمیق خودم از رفتن آقای یاوری عزیز را ابراز میکنم. این اتفاق بدی بود که در این آبان ماه سخت و سنگین و دردناک رخ داد. در انتها توصیهای دارم که میخواهم بگویم. دلم میخواهد همه کتابی به اسم «کهنسالی» یا «سالخوردگی» به نویسندگی سیمون دوبوار را بخوانند تا ببینند آدمهای سالخورده چه نیازهایی دارند و چهجوری هستند. بیشتر نیازهای یک آدم سالخورده عاطفی و روحی است و با یک تلفن دلش شاد میشود. امیدوارم سفر ایشان برای ما که بازماندیم درس عبرتی باشد و شرایط به گونهای برود که عزیزانی که در دهههای مختلف زحمت کشیدند مورد توجه قرار بگیرند.»
6641