پایگاه خبری فوتبالی- نهمین سالی است که ناصر حجازی پرکشیده و رفته. هنوز اما، جای او خالی است. جایی که انگار، سالهای سال بعد هم پر نخواهد شد. حجازی، با آن قد بلند و منش و رفتار و تیپ و شخصیتش، یکی بود. بیشک، اتفاقاتی که در فوتبال برایش رخ داد، قصه او را بیشتر در دلها ماندگار کرد.
به گزارش فوتبالی و به نقل از روزنامه جام جم، حجازی انگار قربانی ناجوانمردی فوتبال بود. ماجرای دو دوره برکناریاش از استقلال. کوچ اجباری به بنگلادش. رفتن به اتریش و آن سرمای عجیب که بعدها گفت: «باعث شد بیماریام عود پیدا کند.» و حالا، بعد از گذر از تمام اینها، 9 سال بعد از پرکشیدن او به داستان جذاب «موبایل روشنش» میرسیم. اگر شماره مرحوم حجازی را داشته باشید و با او تماس بگیرید، هرگز با پیام «خاموش است» مواجه نمیشوید.
داستان را باید از زبان خانم بهناز شفیعی، همسر مرحوم حجازی شنید: «من موبایل ناصر را از روز هفتم درگذشتش روشن کردم. دلیلش هم مشخص بود. دوست نداشتم ارتباط ناصر و طرفدارانش قطع شود. همیشه موبایل ناصر روی هواداران باز است مگر اینکه خارج از ایران بروم و آن را نبرم.»
ولی آیا فقط موبایل روشن است که زنگ بخورد یا پیامک برایش ارسال شود؟ خانم شفیعی بدون هیچ مکثی پاسخ میدهد: «نه، من تمام تماسها را جواب میدهم. چه شود که تماسها بیجواب بماند. موبایل ناصر نوکیا قدیمی است. دوست ندارم گوشی را عوض کنم. به خاطر همین نمیتوانم پیامک جواب بدهم ولی به تماسها چرا. روزهای عادی حدودا 10 تماس تلفنی دارد و روز تولد و سالگرد درگذشتش، بالای 60، 70 تماس.» طرفداران چه میگویند؟ خانم شفیعی کمی فکر میکند و از بغضهای شکسته میگوید: «باورتان میشود هنوز زنگ میزنند و گریه میکنند. نمیتوانم اسم شهرها را کامل بگویم. به خدا با موبایل ناصر من خیلی از مردم ایران را شناختم. بعضی از روستاهایی زنگ میزنند که من اسمشان را نشنیده بودم. شاید برایتان جالب باشد بدانید. بیشتر تماسها از اهواز و مشهد است. مردم اهواز خیلی زنگ میزنند. درد دل میکنند. گریه میکنند. مردم مشهد زنگ زدند. میگویند دلشان برای ناصر تنگ شده است. من هم همین را میگویم. میگویند هنوز فراموشش نکردهاند. من که نمیتوانستم موبایل ناصر را خاموش کنم آن وقت جواب این مردم را چه میدادم. هیچکداممان او را فراموش نکردهایم. برایتان بگویم که از بیرجند و سبزوار و بوشهر و بجنورد و کلاردشت و آمل و چندین و چند شهر دیگر زنگ میزنند. من موبایل ناصر را برای همیشه روشن میگذارم. اتفاقا قبل از اینکه شما تماس بگیرید یک آقایی از اهواز زنگ زد. خیلی دلتنگ ناصر بود.»