پایگاه خبری فوتبالی- بخشهای مهم گفت و گوی امیرحسین صادقی با یک برنامه اینترنتی را برایتان نقل میکنیم:
- دو سال در استقلال خیلی صدمه دیدم. سالی که ناصرخان حجازی سرمربی استقلال بود مرا گذاشتند بین استقلال و تیم ملی که هدایتش را امیر قلعه نویی برعهده داشت. مرا ترکاندند! هر کس می گفت این (امیرحسین صادقی) با این است و یکی می گفت با آن است. فصل بعد از آن امیرخان مربی استقلال شد و من بعد از آن رفتم. راستش را بگویم به خاطر ناصرخان رفتم و جایی آن را نگفتم.
- گفتم که دعوای بین آقای قلعه نویی و ناصرخان بزرگ باعث شد که خیلی اذیت شوم. به خاطر ناصرخان بازی ملی را از دست دادم. یک مصاحبه کردم و از ملی افتادم. گفتم از بچگی دوست داشتم که شاگرد ناصر حجازی باشم و همان جا نسخهام پیچیده شد! هیچ بازی ملی بعد از آن نکردم و رنگ پیراهن تیم ملی را ندیدم. سال 2007 در جام ملتها نه یک دقیقه بازی کردم و نه یک دقیقه گرم کردم. روز قبل از بازی آخر برابر کره جنوبی از اردو بعد از بحثی که شده بود اخراج شدم ولی آقای مناجاتی نگذاشت به ایران بازگردم. بین من و آقای قلعه نویی دعوا شد. همان شب اخراج شد و به من و ابراهیم صادقی و یکی دو نفر دیگر گفتند برگردید. ساکم را جمع کردم که آقای مناجاتی نگذاشتند.
- یک بازی داشتیم با الاتحاد عربستان که باید در آزادی با اختلاف دو گل برنده میشدیم. ما یک هیچ جلو افتادیم و در همین بین یک پرچم روی یکی از سکوها باز شد که اختلاف سیاسی را نشان می داد و کل استادیوم پر از تنش شد. در همان لحظات گل مساوی را خوردیم. بعد از آن بازی خیلی از دوستان از آقای عزیزمحمدی استقبال و تشکر کردند. من زدم زیر دست ایشان و گفتم شما گند زدید برای برگزاری این بازی.شما به این استادیوم و این بازی گند زدید. همان جا نسخه مرا پیچیدند و بعد از آن آقای فتح الله زاده مرا خواستند. البته باز هم باید بگویم که بی معرفتی آقای مظلومی بود و اگر ایشان می خواست می توانست مرا نگه دارد. ایشان آدم ترسویی است و از جایگاه خودش می ترسد.
- مهدی جان(رحمتی) مرا ببخش. ایشان دوست خوبم است اما اختلافاتی داریم. به مظلومی گفتم آقا شما اصلا با ایشان قرارداد نبستید چطور می گویید مهدی رحمتی کاپیتان من است؟ گفتم مشکلی نیست و اصلا روی نیمکت مینشینم گفتند روی نیمکت هم تیمم را بهم میریزی. به جان دو پسرم اگر یک کلمه اش دروغ باشد؛ گفتم اصلا مشکلی با نیمکت نشینی ندارم و به جان جفت پسرهایم من این تیم را دوست دارم و مرا از این تیم دور نکنید. چرا می خواهید مرا از این تیم دور کنید. گفت میخواهم کاپیتانی را به مهدی رحمتی بدهم. گفتم مینویسم و امضا میکنم کاپیتانی برای او و مینویسم و امضا میکنم، نوش جانش! یک سال بعد به من زنگ زد و گفت از کارم پشیمان شدم. گفتم تو (مظلومی) پشیمان نشدی، فقط بلد نبودی، مهدی پسر خوبی است.
- سال 91-92 بود؛ بگذارید این را هم بگویم: ما به اردوی ترکیه رفتیم و جواد نکونام هنوز نیامده بود، فرهاد مجیدی و جباری هم فکر کنم نبودند. ما جلسه داشتیم و بعد از آن آقای قلعه نویی گفتند که آرش برهانی، مهدی رحمتی، امیرحسین صادقی بمانند و بقیه بروند. البته قبل از آن چند جلسه گذاشته بودند و کاغذ دادند و گفتند هر کس کاپیتان مدنظرش را انتخاب کند که دید مسخره بازی شده و بیخیال شدند! زشت بود خدایی این کارها. رای خریدن شروع شده بود.بگذریم، آقای قلعه نویی گفتند که سابقه بخواهیم حساب کنیم امیرحسین صادقی از همه شما باسابقه تر است اما چون دو بار از تیم رفته نمیتوانم بگویم کاپیتان است. پژمان منتظری 5 سال، آرش برهانی 7 سال و مهدی رحمتی تشخیص خود آقای قلعه نویی بود که کاندیدای کاپیتانی باشد. گفتند خودتان بین خودتان هماهنگ کنید و انتخاب کنید. وقتی ایشان از اتاق بیرون رفتند من به آرش نگاه کردم و خنده ام گرفت. آرش به من نگاه میکرد و از اتاق بیرون آمدم. دعوا شد! یکی از بازیکنان می خواست اردو را ترک کند! توی راهرو فحش ها شروع شد، من خیلی صبورم و با حنیف بیرون زدیم و گفتم اینها چقدر دیوانه هستند که دنبال بازوبند هستند. بازی بعد مقابل پیکان بود و مربی آن آقای ویسی. آقای قلعه نویی از من خواستند بازوبند را به مهدی رحمتی بدهم. من رفتم بازوبند را به او دادم و گفتم این از سرت هم زیاد است و دهنت را هم ببند. بعد از آن جواد نکونام و مجتبی هم آمدند که دعوای اصلی از همان جا شروع شد. مجتبی گفت تو چرا بستی که گفت آقای قلعه نویی گفته و فلان! خیلی بد دعوا شد و من هیچ حرفی نداشتم. من پیراهن را دوست داشتم اما بازوبند را نه. بازوبند باید وقتی به تو بیاید که به سابقهات هم بیاید!
- 4-5 سال پیش آقای قلعه نویی به جز اینکه اختلاف بین او و کی روش باعث دوگانگی در تیم شود، یک دوست عزیز هم کنار ایشان بود که من بعد از اینکه او را دیدم به من گفت می دانی چه کسی تو را از استقلال بیرون انداخت؟ من تو را از تیم بیرون انداختم! گفت یادت هست جام حذفی را باخته بودیم و آقای قلعه نویی حالش خوب نبود از تو خواستند بروی با او صحبت کنی ولی گفتی فلانی نباید دور و بر تیم باشد، برای چه این را گفتی؟! گفتم به خاطر همین خیلی از حرفها و به دلیل همین که الان داری به من حرف میزنی. به آقای قلعه نویی گفتم دور و بریهایت خیلی اذیتت میکنند و یکیش هم همین آقا. گفتم تو اصلا نباید به آقای قلعه نویی مشاوره بدهی. گفتم تو مهره سوخته هستی و قطعا در آینده خیلی حرف های دیگر زده می شود. نمیدانم در صحبت دو نفرهای که من با آقای قلعه نویی داشتم چه کسی این حرفها را به دوستمان رسانده.