پایگاه خبری فوتبالی - سرمربی جدید تراکتور راجع به فلسفه فوتبالیاش توضیحات جالبی داده است.
به گزارش فوتبالی، پاکو خمز سرمربی اسپانیایی جدید تراکتور بامداد امروز وارد تبریز شد تا رسما هدایت قرمزهای تبریزی را در ادامه فصل برعهده داشته باشد. بیشک حضور خمز در لیگ برتر باتوجه به سوابق و سلایق خاص وی موجب افزایش جذابیت رقابتها خواهد شد. در این مطلب سراغ مصاحبهای ویژه از پاکو در زمانی که سرمربی رایو وایکانو بود رفتهایم؛ گفتگویی با سایت coachesvoice یا همان "صدای مربیان" که با اکثر سرمربیان شناخته شده دنیا صحبت کرده و به نگاه آنها به فوتبال از دریچهای متفاوت پرداخته است. این گفت و گو را بخوانید:
به ببتو و ریوالدو حسودی میکردم!
یک تیم فوتبال مانند یک ارکستر است. همه نمی توانند ویولن یا پیانو بنوازند. یک نفر باید سِنج بزند. او در آخرین ثانیه وارد میشود، اما سهم او باید کامل و در زمان مناسب باشد تا همه چیز درست پیش رود. بسیاری از مردم تعجب میکنند که از مدافعی مثل من، چگونه مربی متعهدی به فلسفه بازی تهاجمی ظاهر شده است؟ پاسخ ساده است: من خوششانس بودم که در تیمهای بزرگی در کنار فوتبالیستهای بزرگ بازی میکردم. ببتو، ریوالدو، مائورو سیلوا، مارتین وازکز، من به آنها حسودی میکردم! آنها میتوانستند با توپ هر کاری انجام دهند. از آنجایی که خودم نمیتوانستم اینطور بازی کنم، دوست داشتم وقتی که سرمربی شدم، تیمهایم مثل آنها بازی کنند.
ترس لازم است و ما را زنده نگه میدارد
فکر می کنم ترس لازم است؛ ما را زنده نگه میدارد. در مورد بازیکنانی که من داشته ام، باید بگویم همه فوتبالیستها جنبه شجاع بودن دارند. فقط باید بدانید کدام دکمه را فشار دهید تا آن را پیدا کنید. با این حال ترس را در بسیاری از اطرافیانم حس کردهام. بیشتر از آنچه فکرش را میکردم، از من خواسته شد که ایدهام را درباره بازی تغییر دهم. گاهی اوقات، رئیسها میگویند: «پاکو، چطور میشود در عقب زمین کمی متمرکزتر شویم؟» پاسخ من این است که اگر میتوانید قول دهید که با عقب رفتن، نتیجه را خواهیم گرفت، من این کار را انجام خواهم داد اما در فوتبال، هیچ کسی نمی تواند شما را تضمین کند. آنها همچنین نمیتوانند شادی شما را تضمین کنند. فوتبال یک حرفه فوق العاده اما همچنین سخت است!
تمام ساعات بیداری به فوتبال فکر میکنم!
در دوره آموزشی مربیان، شما را به خوبی آماده می کنند و به شما یاد می دهند، اما چیزی هست که زیاد به آن پرداخته نمیشود. اینکه وقتی به نتیجه نرسید چه اتفاقی میافتد؟ یا وقتی بازیکنی دارید که به خاطر بازی نکردن از دست شما عصبانی است؟ یا اگر از سکوها هیاهو بگیرید چه خواهد شد؟ این موارد را به شما نمیگویند. در مکزیک، روزهایی بود که من اصلاً نمیخوابیدم. به خاطر تاثیر فشار نتایج حاصله بر اتمسفر شهر! البته این یک موقعیت عالی شبیه به طوفان بود! برای من، قطع ارتباط با فوتبال غیرممکن است. کسی هستم که ورزشگاه را خیلی دوست دارم. اغلب به خودم می گویم: "بیا، بیا کمی وزنه برداری کنیم تا آرام شویم." دو وزنه بلند می کنم و دوباره سرم از فوتبال پر شده است. هر روز تمام ساعات بیداریام را به فوتبال اختصاص می دهم. خوب میخوابم ولی نه زیاد، در بهترین حالت شاید پنج ساعت.
در مکزیک با کمک دکتر میتوانستم بخوابم!
در مکزیک روزهایی بود که اصلا نمیخوابیدم. به تاثیر نتایج تیم بر شهر فکر میکردم. باید به دکتر میرفتم تا کمکم کند بخوابم، اما فقط میتوانستم چرتهای کوچکی در شب داشته باشم. فقط به لطف چند ساعتی که میخوابیدم، توانستم تحمل کنم و این به من قدرت داد. سالهای زیادی است که مربی بودهام، برای دورههای مختلف و در موقعیتهای متفاوت اما میتوانم به شما بگویم که مکزیک اثر خود را روی من گذاشته است. اضطراب زیادی وجود داشت، زیرا تیم به مدت سه سال به پلیآف نرفته بود. حتی صحبت از یک نفرین هم شد. در باشگاه میگفتند: «پاکو، باید تیم را به پلیآف برسانی و سپس تلاش کنی تا بهترین کار را انجام دهی. اگر بتوانیم قهرمان شویم، عالی است اما هدف اول این است که بتوانیم در بین هشت تیم برتر قرار گیریم. خوشبختانه در اولین تورنمنت فصل، ما خوب شروع کردیم و ششم شدیم. این در نهایت به ما یک بلیط برای پلی آف داد. اگرچه در ادامه حذف شدیم، اما معتقدم کار بزرگی انجام داده بودیم. ما به اهدافی که در ابتدای ورودم تعیین کرده بودیم، دست یافتیم. همچنین به عنوان یک مربی، اعتراف میکنم که ابتدا راجع به مکزیک اشتباه فکر کردم. من به کروز آزول رفتم و فکر میکردم به یک لیگ کوچکتر میروم و متوجه شدم که اینطور نیست. مکزیک یک لیگ رقابتی، بازیکنان خوب، مدیران قابل توجه، زمین های دیدنی و هواداران عالی دارد. هر کجا که بازی میکنید و در هر ساعتی از روز که مسابقه برگزار میشود، استادیوم ها همیشه پر هستند و این فوقالعاده است.
مطبوعات میخواستند مرا زنده زنده بخورند!
شاید پیچیده ترین چیزی که در دوران حضورم در مکزیک مدیریت کردم، مطبوعات بود. شرایط بسیار دردناکتر از اسپانیا بود. میدانستم که اگر سرم را پایین بیاورم، مرا زنده زنده خواهند خورد! در ابتدا، من واقعاً با مطبوعات مخالفت کردم، زیرا آنها سؤالاتی را مطرح کردند که من آن را توهینآمیز میدانستم. نه تنها نسبت به من، بلکه نسبت به باشگاه و بازیکنانم. درگیری عجیبی با خبرنگاران داشتیم، اما در نهایت حتی از کنفرانس های مطبوعاتی لذت بردم. در واقع، روزنامهنگاران مکزیکی بودهاند که هنگام امضای قرارداد با رایو به من پیام میفرستند تا به من بگویند آن زمانها را از دست دادهاند. پروژه من در آنجا نیمه تمام مانده است اما خانوادهام از من خواستند که برگردم. این تنها زمانی است که خانواده را مقدم بر فوتبال قرار دادهام. مکزیک دری است که من برای آینده باز گذاشتهام.
در تابستان با گواردیولا گلف بازی میکنم
یکی دیگر از علایق بزرگم، گلف است. من در دوران انتقال بین بازیکن و مربی شدن، به این ورزش علاقه پیدا کردم. یک روز در لاکرونیا، دوستی مرا به باشگاه گلف شهر دعوت کرد. گفتم "نه، این برای من نیست، متاسفم." در نهایت به بهانه صرف یک غذای مشترک، مرا قانع کرد. ما به آنجا رفتیم و خیلی زود گیر کردم. از آن زمان، من بازی را متوقف نکردم. در تابستان معمولا با پپ گواردیولا بازی میکنم. او در انگلیس زیاد بازی می کند و بازیاش خیلی خوب است. ما یک دوستی عالی را با هم حفظ کردهایم. سه سال در تیم ملی همبازی بودیم و دوره مربیگری را هم با هم انجام دادیم. من همیشه به شوخی می گویم که هر چه میداند به او یاد دادم! من عاشق بودن با او هستم، حتی اگر او فقط با چند جمله بیرون بیاید، شما همیشه چیزی یاد میگیرید. او یک مرد استثنایی است و مشتاق کارش. هر دقیقه او 100 درصد کارایی دارد.
گزارش از حامد حاجی محمدی
1997